یادداشت سید علی اسلامی

        
اتحادیه ابلهان، قصه ایگنیشس و رفقا!
ایگنیشس به تعبیر خود کتاب' یک ذهن عجیب و غریب قرون وسطایی است در صومعه شخصی خود' که حالا باید از اون صومعه شخصی‌ بیرون بیاد و با جامعه پیرامونش روبرو بشه. و قطعا این برای ایگنیشس ساده نیست.. 
. 
مادری اهل میگساری، یک کافه نه چندان خوشنام ، کاکا سیاه جویای کار و یک شرکت فرسوده محورهای فرعی حول ایگنیشس رو تشکیل میدن و هر یک داستان خودشون رو دارن.. 
.
به لحاظ فرم
رمان پیرنگ جذابی داره. به ویژه پایان‌بندی خیلی خوبش که اتفاقات پرآشوب ، هر کدوم به سرانجامی میرسن. واقعا از این جهت کار قویه.. 
. 
اما محتوا..
ای کاش میتونستم بنویسم ناترازی ایگنیشس با جامعه پیرامون خودش نوعی نقد نمادین و بنیادین به وضعیت آمریکایی هستش و هر یک از ما ایگنیشسی در درون داریم که در فشارهای زندگی دفنش کردیم و... 
اما حقیقتا اینگونه نیست!! 
به نظر [شخصی] من، در همه شخصیت های داستان، حتی  ایگنیشس، نوعی 'سطحی بودن' دیده میشه؛ و نویسنده در هجو وضعیتی که تصویر کرده دست خالیه و چندان قوتی نداره .. به عبارت دیگه هرقدر هم که از وضعیت پیرامونی خودمون ناراضی باشیم، باز هم نمی‌خواهیم با ایگنیشس یا بقیه شخصیت های داستان همذات‌ پنداری کنیم. لذا انتظارات رو باید در حد معقول نگه داشت. 
.
سر جمع، کتاب زیباست و خواندنی. فکر می‌کنم امتیاز 3.5 گویای مجموع خوب و بدش باشه. 
. 
.
پ.ن : ناطور دشت هم  تقریبا در همین فضاست. ولی این یکی از ناطور دشت خیلی بهتره!  
پ. ن 2: جرم انگاری ولگردی بهانه کافه دار میشه برای استثمار جونز سیاه‌پوست... حالا ما که اینجا اجراش نمی‌کنیم ولی واقعا چی شد یه روزی به این نتیجه رسیدند که این معضل رو با مداخله کیفری میشه حل کرد؟ 

      
7

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.