یادداشت مسعود آذرباد

این آهنگ وحشی
        همین الان تموم شد!
یک رمان ژانر وحشت را نیمه‌شب تمام کنی چه شود!
برای من همه چیزش خوب بود. خط داستانی‌اش که رگه‌های علمی‌تخیلی هم داشت. شخصیت‌هایی که به خوبی پرداخت شده بود و نحوه تغییرشان کلیشه نبود‌. توصیفاتی که فضا و حس و حال و آدم‌ها می‌داد. لحن و نثر شواب و ترجمه روان موژان چگینی.
اما ورای تمام اینها مسئله وحشت است. کتابی که تعلیق و وحشت و ترس انسان را خوب در دست گرفته است. ویکتوریا شواب سعی کرده است از حرف‌های تکراری درباره انسان و هیولا بگذرد و صرفا با هیجان و اکشن داستانش را جلو نبرد.
شواب نویسنده‌ای است که خیلی خوب انسانیت را ورای جنسیت در داستانش می‌ریزد. با آن ور می‌رود و سعی می‌کند وجوه این انسانیت را در مصادیق مختلفش نشان دهد.
اگر بخواهم بیشتر از این درباره خط قصه بگویم ممکن است لو برود و من آدمی نیستم که بخواهم داستان را لو بدهم!
اما می‌گویم بهتان این داستان عشق نوجوانانه باقی رمان های ترجمه‌ای را ندارد. این خودش یک مزیت مهم است! در کنارش با همه تلخی و ژانر وحشتش، حرمت خانواده خیلی خوب حفظ شد. حالا خودتان می‌خوانید و متوجه می‌شوید!
البته فکر‌ نکنید شواب بهترین کارش را نوشته است اما می‌توانم بگویم جزو خوب‌هایش است. گرچه من باشم نبرد نهایی کتاب را تغییر می‌دادم. جا داشت که تغییر کند.
حتی اگر ژانرخوان نیستید این کتاب را بخوانید. واقعا قرار نیست مثل باقی کتاب‌های ژانر باشد. شواب آدمی نیست که خودش را حتما در یک قالب خاص محدود کند!
      
1

10

(0/1000)

نظرات

چون این کتاب یه جلد دومی هم داره که ترجمه نشده میپرسم، پایانش چطور بود؟ کتاب مستقلیه یعنی؟
2

0

کتاب که تموم میشه تهش بک چیزکی اضافه میشه اما در کل مستقل تموم میشه. چیزی از گره‌های داستان بسته نمی‌مونه. 

0