یادداشت فاطمه صابری فر

        «چه بسیار را فراموش کرده ام، سینارا! بر باد رفته،
رزهای بی تاب، رزهایی در آشوب ازدحام، 
رقصان، تا نیلوفرهای پژمرده و گمگشته ات را کنند از ذهن جدا» 

مارگارت میچل این رمان رو توی ده سال نوشته، پس پُر واضحه که با یک عاشقانه‌ی کلاسیکِ معمولی طرف نیستم. یک روایتِ عاشقانه در پس‌زمینه جنگ داخلی بین شمال و جنوب آمریکا و دوران باز‌سازی جنوب. من هیچی از جنگ داخلی آمریکا نمی‌دونستم و این رمان قطعا خیلی پرکشش‌تر از یک کتاب تاریخی هست برای منی که اطلاعاتِ جنگی صرف و اعداد و سال‌ها رو نمی‌خواستم. و عجیب تر‌ از روایت جنگ، دوران بازسازی جنوب بود. دیدن اینکه ممکنه دوران بعد از جنگ از خودش سخت‌تر باشه! زیر‌متن تاریخی داستان قطعا ارزش خوندنِ این هزارو‌چهارصد صفحه رو داره. 

و اما پی‌رنگ و لایه‌ی رویی داستان. اتفاقات علی‌رغم ریتمِ کند اوایل رمان، بسیار سریع پیش‌میرود و گاها باور‌پذیر نبودند. تراکم اتفاقات خیلی زیاد بود و من در بخش پنجم تنها واکنشم این بود که بسه دیگه! چطور ممکنه این حجم از اتفاق در حدودِ دوازده‌سال سال بیوفته؟ 
علی رغمِ این عیب، بسیار بسیار پر‌کشش هست و خواب و خوراک از خواننده میگیره؛ البته اگر ۱۰۰ صفحه اول رو نادیده بگیریم و با این پیش فرض بخونیم که این اثر یک رمان کلاسیکه، پس طبیعیه که توصیفات بیش از حد داشته باشه‌، سیر داستان خطی باشه و شسکت زمان درش نباشه.   
درعین حال رئالیسم هم سبک غالب داستان هست. وقایع جامعه از جمله جنگ و باز‌سازی، نژادپرستی و ریشه هایی از فمنیسم رادیکال  کاملا مشهوده. شخصیت های داستان_غیراز ملانی_ویژگی قهرمان‌گونه ندارند و آدم های عادی هستند. 
 شخصیت‌پردازی خوب به توصیف و فضاسازی کامل اضافه شده بود. صحنه به صحنه انگار منم حضور داشتم توی زیبایی تارا،جشن‌های بی‌بدیل آتلانتا، ترس از حمله یانکی‌ها و درنهایت پیروزیِ دموکرات‌ها. این نقطه قوت اصلی رمانه. 

پ.ن۱: من نصف رمان رو با این ترجمه خوندم و نیمه دوم رو با ترجمه خانم الهام رحمانی از انتشارات پر که به مراتب از ترجمه قدیمی آقای شهباز روون‌تر و بهتر بود. 

پ.ن۲: شعری که اول یادداشت نوشتم از ارنست داوسن هست که عنوان کتاب از اون برداشته شده. 



      
813

42

(0/1000)

نظرات

PRS

PRS

6 روز پیش

اون شعر داوسن که نوشتین چقدر جالب بود، نمیدونستم اسم کتاب الهام گرفته از این شعره
1

1

آره😍 

0