یادداشت جادوگر تو قصه ها ملقب به امیلی
آتم عزیزم کتاب برام غیرواقعی بود. شخصیت ها نوجوون های کلیشه ای آمریکایی بودن. زندگی ای که من هرگز نمیتونم داشته باشم و شاید برای همین غبطه میخوردم. شاید هم حسادت بود،چیزایی که داشتی و حتی اونقدر برات اهمیت نداشتن. ولی در آخر گریه کردم. گریه کردم چون میدونستی چیزهای غمانگیز میتونن زیبا باشن،مثل مرگ. گریه کردم چون تو و فینیس زاده شده بودین برای مردن. شاید فینی کسی بود که تو تابوت گذاشتنش اما تو هم اونموقع مردی. از درون. آتم عزیزم زنده بمون به خاطر فینی،فینی تو.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.