خیلی دلنشین و لطیف بود. واقعاً خوندنش حال خوبی داد.
آخه ببین چی دارهمیگه شما را به خدا:)) :
"فردا یک گوشه چشمها میبارند
یک گوشهی دیگر از خوشی سرشارند
نجار، وظیفهاش فقط ساختن است
گهواره و تابوت چه فرقی دارند؟"
آخ آخ.
دیگه شعری که عنوان کتاب هم ازشه که نگم. اون هم آخ و آه.