یادداشت سایه
3 روز پیش
موفق شدم این کتاب رو هم تا آخر بخونم .نمیشه گفت خیلی دوسش داشتم، حقیقتا خیلی برام خسته کننده بود بخاطر همین اول از همه باید به این کتاب غر بزنم ولی بعدش از خوبی هاش هم براتون میگم:
هر فصل یه سوتفاهم جدید پیش میاد که با یه جمله ساده حل میشد، ولی شخصیت ها ترجیح میدن در سکوت رنج بکشند! (که واقعا حرص خواننده رو در میارند)
بعضی از شخصیت ها (مخصوصا رزاموند) انقدر تو مخ و خودخواه بودند که واقعاً دلم میخواست کتابو به دیوار بکوبم!🤦♀️
علی رغم نثر زیبا، حس میکردم توی یک باتلاق 1224 صفحهای گیر کردم و دارم برای تموم شدنش جون میدم.😥
حالا باید منصف باشم و درباره نکات مثبتی که باعث شد کتاب رو تا آخر بخونم بگم :
قطعا سوتفاهمها عمدی بودن جورج الیوت دقیقا میخواست نشون بده چطور غرور و ترس از قضاوت، آدم های باهوش رو به تباهی میکشونه. هر سوتفاهم یه ضربهی روانشناختی بود!
شخصیتهای تو مخی که عمدا ساخته شده بودند تا بتونه احساسات آدم رو درگیر کنه و به داستان عمق ببخشه.
درنهایت باید بگم میدل مارچ مثل یه اُپرای طولانیه که گاهی خستهکننده است اما صحنههای نابی داره که تا مدت ها تو ذهنم میمونه.
پ.ن به این فکر میکنم که شاید من هنوز به بلوغ ادبی برای درک این کتاب نرسیدم، که برام خسته کننده بود.🤷♀️
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
