یادداشت روشنا

روشنا

1403/5/26

انقیاد زنان
        انقیاد زنان مقاله‌ای در باب برابری جنسیتی است که در سال ۱۸۶۹ و در انگلستان ویکتوریایی منتشر شد. به گفته‌ی ج.ا.میل، همسرش هریت تیلور میل، که در اون زمان از زنان فرهیخته محسوب می‌شد و در سال 1858 فوت کرد؛ با بحث‌هایی که با هم داشتن به نوعی در نوشتن این کتاب کمکش کرده.

در انگلستان ویکتوریایی، مسئله زنان به موضوع مهمی تبدیل شده بود. در اون زمان زنان حق رای نداشتن، از آموزش چندانی برخوردار نمی‌شدن و حتی نمی‌تونستن برای خودشون دارایی داشته باشن. فرهنگ جامعه از زنان می‌خواست فقط برای ازدواج و قبول مسئولیت‌های خانواده آماده بشن و مرد خوبی رو جذب خودشون کنن و در ادامه هم در خانه بمونن و فرزندانشون رو بزرگ کنن. و تصور عام این بود که زنان از نظر توان عقلی مانند توان جسمی از مردان کم‌توان‌تر هستند و نیاز به مراقبت دارند؛ مراقبتی از جنس سلطه، مانند فرزندان که با اطاعت و تطمیع ازشون مراقبت میشه.
میل در این مقاله از انقیاد زنان و معایب و مضراتش بر جوامع، اخلاق، آزادی و تربیت فرزندان در چنین محیطی صحبت می‌کنه و در آخر در حدود ۱۰ صفحه، از خانواده آرمانی مد نظرش میگه؛ خانواده‌ای که در اون مرد و زن هر دو تربیت‌شده هستند و شباهت‌های فکری و عقیدتی دارن و به رشد هم کمک می‌کنن.

در چنین ساختاری که زنان نمی‌تونن به صورت طبیعی از آزادی بهره‌مند باشن، به فکر کسب قدرت از راه‌های دیگه‌ای میفتن، راه‌هایی که از طرق دیگه‌ای به مردان آسیب میزنه. و هم‌چنین هم‌نشینی در تمام عمر با زنی که از نظر فکری تربیت نشده و در سطح پایین‌تری از مرد قرار داره، به توانایی‌های فکری مرد هم ضربه میزنه. و چه اتفاقی از نظر اخلاقی برای فردی میفته، وقتی بدون لزوم اثبات هیچ گونه برتری‌ای، صرفاً به خاطر جنسیتش خودش رو از نصف نژاد بشر برتر میدونه؟

میل استدلال‌هایی میاره که تا زمانی که زنان از نظر تربیتی در چنین وضعی قرار دارن و تمام آرزو و رویاشون جلب نظر مردانه؛ نمیشه انتظار داشت توانایی‌های عقلی برابر با مردان کسب کنن و با وجود این از زنانی یاد میکنه که حتی در چنین وضعیتی تونستن توانایی‌هاشون رو بروز بدن و میگه در شرایط فعلی نمیشه فهمید واقعاً زنان چه توانایی در مقایسه با مردان دارن و آیا این ضعف یا توانایی ذاتی هست یا نه.
میل فکر میکنه انقیاد زنان آخرین شکل از نظام سلطه‌گری است که در دنیای مدرن جایی نداره و از قضا نوعی از سلطه‌گری است که برانداختنش از بقیه انواع سخت‌تره، چرا که در هیچ نوع سلطه‌گری چنین رابطه احساسی بین افراد وجود نداره و در هیچ نوعی، نصف بشر خودشون رو در طرف برنده سود احساس نمی‌کنن. اون از مردان میخواد به ویژگی‌هایی مانند نژاد، رنگ پوست، برده یا آزاد متولد شدن فکر کنن که از ابتدای عمر فرد رو در وضعیت پایین‌تری نسبت به بقیه قرار میده و حقوقی رو از اون‌ها سلب میکنه؛ جنسیت برای زنان چنین وضعی داره.

البته کتاب از نظر استدلالی ضعف‌هایی هم داره و بعضی جاها خودش رو نقض می‌کنه. مثلاً میل میگه که کسی نمی‌تونه در مورد تفاوت‌های زن و مرد با توجه به وضعیت حال حاضر صحبت کنه، چون این تفاوت‌ها در نتیجه تربیت پیدا شده. اما خودش در قسمت‌های زیادی مثال‌هایی از این دست می‌زنه.
یا مثلاً فکر می‌کنم از جهاتی وضعیت اون زمان رو بدتر در نظر می‌گیره یا حداقل یک سری فداکاری‌های مردان برای زنان رو هم نمی‌بینه. در زمان جنگ، اکثر مردان به خاطر روحیه جوان‌مردی، برای حفاظت از زنان فداکاری‌های بسیاری می‌کنن و این طوری میشه گفت انگار جان زنان ارزش‌مندتر از مردانه و برای برابری، این سنت‌ها هم باید از بین بره.
یا در همین ساختار قانونی که از جهاتی (بیشتر در ساختار خانواده) به زنان ظلم میکنه، از جهات دیگه براشون مزایایی قائل میشه و مجازات‌های کم‌تری رو در برابر جرم براشون در نظر می‌گیره.

گویا در اون زمان این کتاب به عنوان انجیل جنبش زنان شناخته میشده. استدلال‌ها و مثال‌های واقعاً خوبی هم داشت. نیاز دارم یه بار دیگه بخونمش. و نمی‌دونم زمانش رسیده کتاب‌هایی در نقد فمینیسم بخونم یا نه.
      
472

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.