یادداشت

ذوالفقار: برش هایی از خاطرات شفاهی حاج قاسم سلیمانی
        قسمت‌هایی از کتاب با کتاب خاطرات خودنوشت حاج قاسم ، همپوشانی داشت. 
من نسخه صوتی هردو کتاب را شنیدم. سوزناک ترین قسمت کتاب آنجا بود که شهید همت از لشگر ۱۰ هزار نفری اش فقط یک دسته ۴۰ نفری باقی می ماند و بقیه در عملیات خیبر شهید میشوند ،در چشمانش انبوهی از غم و استیصال (درماندگی )بوده و به شهید سلیمانی می‌گوید به من یک گردان قرض میدهی؟ شهید سلیمانی جواب مثبت می‌دهد. شهید همت پشت ترک موتور یکی از نیروها می‌نشیند تا  بروند آن  گردان‌ را خبر کرده و  به محور لشگر ۲۷ رسول الله ببرند.  در راه  خمپاره ، هردو را شهید می‌کند و تا دو ساعت به واسطه آنکه سر هردو قطع شده بوده کسی آنها را نمی شناخته.
چون خودم کتاب نیمه پنهان ماه شهید همت را خوانده ام،  می فهمم چقدر در آن لحظات غم از دست رفتن جوانان تحت امرش  به همت فشار آورده و حتما شهادت خود را عمیقا از خدا خواسته که اینطور سریع به آرزوش رسیده. اینکه غمگین و درمانده شده اما ناامید نشده و باز هم در این شرایط به فکر ادامه دادن بوده برایم درس آموز بود. 
      
1

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.