یادداشت مهسا
4 روز پیش
3.7
90
یادداشتی بر بلندیهای بادگیر: کودکیات را به یاد آر. وادرینگ هایتس رمان سادهای نیست. تازه است، غیرمعمول و تیره. نوشتن دربارهی عشق آسان است. بسیاری دربارهی عشق نوشتهاند، اما از نفرت، کینه و انتقام آمیخته به عشق نوشتن راحت نیست. اتمسفر گوتیک بهزیبایی رمان را تسخیر کردهاست و از مهمترین بخشهای رمان فضای تیره، وحشی و وهمانگیزیست که داستان کینهورزی پسرکی غریب بهنام هیثکلیف را روایت میکند! هیثکلیف به دلایلی از رسیدن به عشق کودکیاش، کاترین، بازمیماند که مهمترین این دلایل موقعیت اجتماعی و طبقهاش در جامعهی انگلستان است. نرسیدن او به کاترین محرک هیثکلیف برای انتقام از تمام کسانیست که در نظرش مانع این وصال بودهاند. امیلی برونته با تنها کتابش نشان میدهد تا چه اندازه نویسندهای بیپروا، خلاق، متفکر و حتی آدمشناس بوده است! او داستانی را به ادبیات داد که در باطنش به مطالعهی جنبههای متفاوت عشق میپردازد، حال آنکه اصلیترین محرک داستان عشقیست که از کودکی تا مرگ کاراکترهای اصلی رمان را در برمیگیرد، عشقی که با بزرگ شدن هیثکلیف سیاهتر و تبدیل به ویروسی کشنده بهنام انتقام میشود و دو خانوادهی ارنشاو و لینتون را در خود غرق میکند. در انتقام هیثکیف، نفرت است. در نفرتاش، کینه و در کینهاش عشقی ویرانگر. نهال عشقی که از کودکی با او رشد کرده و حالا از تنهاش تبری ساخته که با آن زندگی همه را نابود میکند، منجمله زندگی خودش را. رئالیسمی که برونته در شخصیتپردازی کاراکترهایش، دیالوگها و توصیفات بهکار گرفتهاست، با اتمسفر گوتیک رمان آمیخته و نتیجهی این هماهنگی نبوغانه میشود یک اثر چندلایهی عمیق و دارک. نشان دادن تحول احساسات و زندگی در طول زمان، از جذابترین ویژگیهای رمان است. بزرگ شدن، زمانی که تصورات خیالانگیزمان از زندگی و آیندهای روشن، جایش را به واقعیت دردناک و «گوتیک!» زندگی میبخشد. هیثکلیف، کاراکتر اصلی رمان، از منحصربهفردترین کاراکترهاییست که در طول مطالعهی دستوپا شکستهام از ادبیات انگلستان خواندهام و کاترین بیپرواترین کاراکتر از میان برونتهها. خوانش وادرینگ هایتس به زبان اصلی نویسنده چندین برابر لذتش را بیشتر میکند. خواندنش کمی سخت و نوشتن دربارهاش سختتر است.
(0/1000)
3 روز پیش
0