یادداشت مریم علویان

        پیرنگ داستان، از جایی میانه‌ی کش آمدن خستگی‌ها و کلافگی‌ها شروع شده‌بود. جایی که شخصیت‌ها هیچ میلی به تغییردادن آن‌چه سال‌ها اتفاق می‌افتاد و آزارشان می‌داد، یعنی استبداد یک مادر خودشیفته، نداشتند.
شخصیت‌ها خیلی خوب از آب درآمده‌اند.همه باورپذیرند و به تک‌تکشان می‌شود حق داد و از تک‌تکشان می‌شود عصبانی شد.
این شب‌ها، ترجیح دادم در مراسمی برای محرم شرکت نکنم. هرشب بخشی از《کتاب آه》عزیزم را می‌خوانم و به سخنرانی آقای پناهیان در دانشگاه امام صادق (ع)، جایی که محرم‌هایش را بسیار دوست دارم، گوش می‌کنم. صحبت از《تحجر》است؛ انحطاط متحجرانه و انعطاف‌پذیری متفکرانه. می‌گفتند کبر و غرور برای آدمی از زیادی علم و دانستن بسیار درمورد دین می‌آید و اصلا تحجر، آفت دین و علم است. کم‌کم دل سنگ می‌شود، فکرکردن یخ می‌زند و انحطاط پدید می‌آید. وحشتناک است و چقدر آشنا!
این کتاب را که خواندم، شخصیت مادربزرگ مستبد متحجر و تک‌تک شخصیت‌های دیگر را با شنیده‌های این شب‌هایم بالا و پایین می‌کردم. دیدم جهان داستان بسیار نزدیک به جهان واقعی است و چند گزاره‌ که حاصل سال‌ها مطالعه‌ی جامعه‌شناسی است، به شکل جالبی مطابق رفتارهای این شخصیت‌هاست.
این داستان و شکل داستان‌گویی به نظرم امتیاز ویژه ای ندارد اما نویسنده، خوب از پس گفتن حرفش برآمده‌است و لکنتی ندارد.
      
13

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.