یادداشت gharneshin
1404/5/5
(( من تاکنون فقط در رنج و مشقت زیاد زیستهام. بله، در دنیای انسانها تنها اندیشهی صادقانه که میشود به درک آن رسید، همین رنج و مشقت است. روزگار میگذرد. )) زوال بشری بیشتر یک زندگینامه، یک شرح حال و یادگارِ قبل از مرگ است تا یک داستان. در این کتاب، ما با احساسات درونی دازای در زندگیاش مواجه میشویم. شرم، طرد شدن، تنهایی، پوچی، و اضطراب اجتماعی، تمام احساساتی هستند که دازای را از کودکی تا پیش از مرگ محاصره کرده بودند. این کتاب، یک دروننگری صادقانه و جسورانه از نویسنده است. اولین نوشتهای بود خواندم در باب احساس شرم که آنقدر خوب آن حس را منتقل میکرد. این نوشتهها مثال خوبی است برای ریشهی شرم در اعتیاد. از دید من، دازای کودکی معصوم، انسانی آرام و بیخطر، مغزی با استعداد و جسور بود که تمام این احساسات، (شرم، طرد شدن، اضطراب اجتماعی و...) او را به زوال و از کار افتادگی کشاند. برای کسانی که دازای را درک نمیکنند و او را دیوانه میدانند خوشحالم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.