یادداشت Mahla

Mahla

Mahla

1404/4/18

        سال بلوا رو تموم کردم، و حس می‌کنم یه تکه از خودمم باهاش دفن شد…
نه فقط یه داستان، بلکه یه خفقان آروم بود.
زنانِ خاموش، مردانِ مست، شایعه‌هایی که مثل گره دور گلوی آدم می‌پیچن…
نوشا برام فقط یه شخصیت نبود، یه آینه بود.
یه غصه‌ی بدون فریاد.
این کتاب رو باید با طعم خاک بخونی، و بذاری اشک‌هات آروم خودشون بیان.
من هنوز توی اون کوچه‌های تاریکم، هنوز کنار اون باغ، هنوز کنار زنی که چیزهایی که میخواست نگفت و نزاشتنش:)))

      
46

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.