یادداشت davoud
7 روز پیش
ساقه بامبو ضخیم و مستحکم و مرتفع است اما درخت نیست. در واقع بلندترین علف دنیاست، علفی که پنج سال زیر زمین ریشه میکند و بعد از پنج سال سر از خاک بیرون میآورد در مدت کوتاهی قد میکشد. میگویند ساقه بامبو را از هرکجا که قطع کنند و داخل زمین بگذارند از همان جا ریشه میکند و مجدد زنده میشود.«ساقه بامبو» در این کتاب یک نماد است، نمادی از هویت. آیا بامبویی که از ساقهای در یک منطقه استوایی بریده شده در خاک یک منطقه کویری ریشه میکند؟ این کتاب در لایههای عمیق خود دو قشر از دو جامعه متفاوت را با هم مقایسه کرده؛ خانوادهای از اشراف عرب و یک خانواده دونپایه فیلیپینی. نویسنده با یک تدبیر طوری به خوانندگان القا میکند که گویی مخاطب بهراستی در حال خواندن یک ماجرای کاملا واقعی است. زمانی که فیلیپینیها و هندیها و... برای کارهای خدماتی و سطح پایین به کشورهای حوزه خلیج فارس مهاجرت میکردند، خدمتکارانی که اغلب با رفتار بد کارفرمایان مواجه بودند. در این میان پسر خانواده پنهانی با یکی از این خدمتکاران ازدواج میکند و همین ازدواج اتفاقات خاصی را رقم میزند، اتفاقاتی که طبق ساختار جامعه کاملاً قابل پیشبینی اما غیرقابل هضم هستند.شخصیتی که تمام سالهای کودکی و بخشی از زندگی نوجوانیاش را با وعده بهشت پشت سر گذاشته. ولی آیا این بهشت وعدهداده شده بهراستی بهشت است یا میتواند تبدیل به یک جهنم سوزان شود؟ آیا بهشت همه آدمها به هم شبیه است؟ آیا همان قدر که کسی منتظر دیدار با افرادی است آنها هم از دیدار با او استقبال میکنند؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.