یادداشت Taha. b

Taha. b

1402/06/29

                🔵 در جست و جوی غباری از منطق 

اوایل کتاب حس خوبی دریافت کردم که بالاخره این نوع موضوعات ( داخل جزیره و توفان و قتل که تبدیل به کلیشه شده در ژانر جنایی معمایی ) از یک خطی بودن داخل این کتاب در اومده و هر فصل از طرف شخصیت های کتاب بیان میشه اما رفته رفته هرچی کتاب جلو رفت و الکی کش پیدا کرد با خودم گفتم که ای کاش یک خطی بود❗ کتاب هرچی جلوتر رفت پاره پاره شد و انقدر فضا رو باز کرد که از هم پاشید و یه جورایی نویسنده همه خرده داستانک هارو به صورت خیلی تصادفی و فضایی ربط داد به یه شخصیت داخل داستان. 

- نویسنده حتی در فصل های { اکنون : شب عروسی } نوع نوشتن خودش رو زیر پا میذاره و این فصل هارو به صورت سوم شخص روایت میکنه و این کار بسیار عجیبه و اتفاقا این هیجان کاذب برای کتاب کار نمیکنه بلکه به نقطه ضعف بزرگ کتاب تبدیل میشه چون مخاطب فقط به پایان و رسیدن به بخش شب عروسی توجه میکنه و بخش های اواسط مثل یه وظیفه میمونه براش که فقط سریعتر 
بخونه و رد بشه ▶️ 

- شاید باورتون نشه اما ما هیچ شخصیت سالم و نرمالی داخل داستان نداریم ( بچه های دبیرستانی که زیادی رشد کردن / یکی از شخصیت های داستان اشاره میکنه ) ، حتی با وجود اینکه در هر فصل راوی یکی از شخصیت های داستانه ما هیچ شخصیت پردازی ای نداریم، و درمورد پایان ، این خلاقیت که باید مقتول رو هم حدس میزدیم دوست داشتم اما پایانش به شدت قابل پیش بینیه و نویسنده خودش داره قاتل رو فریاد میزنه / چطوری این کار رو میکنه ؟ وقتی همه رو با انگیزه معرفی میکنه و اصلا به این شخصیت بها نمیده خب مثل روز برام روشن بود که این قاتله و کاملا دلسرد شدم از پایانش ، ناگفته نماند خود نویسنده هم خود به خود نصف شخصیت هارو برامون از ظن اتهام ها دور میکنه برای اینکه اصلا راوی قرارشون نمیده! کلا نویسنده، مخاطب رو با ضریب هوشیِ پایین فرض کرده

حاوی اسپویل : 
.
. 
اگر پایان کتاب پایانی شبیه کتاب قتل در قطار سریع السیر شرق رو داشت قطعا بهش چهار ستاره میدادم چون داستان رو منطقی جلوه میداد و پایانش غیر قابل پیشبینی میشد اما الان هیچی.... 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.