یادداشت هانیه
1403/7/26
4.1
29
نمیدونم چطور باید از تاثیری که ماگدا سابو تو این کتاب روم گذاشت بنویسم که در حقش ظلم نکرده باشم. نمیتونم هم البته؛ به روزهای گذشته و وقتهایی که خوندمش فکر میکنم و میبینم هر بار بعد از بستن کتاب تو خودم بودم، به چیزی فکر میکردم که نمیدونستم چیه، فقط حس میکردم غباری از سرب روی تنم نشسته. حین خوندنِ در انگار من هم مثل ویولا دراز کشیده بودم روی زمین و اجازه میدادم همونطور که امرنس با ترکه، سابو با کلمات تنبیهم کنه. امرنس بهم چیزهای زیادی یاد داد و از اون شخصیتهاست که قراره در من زنده بمونه. بینهایت مشتاق خوندن بقیهٔ کتابهای سابو ام. از بیدگل عزیزم ممنونم که با ترجمهٔ یکدست و خوب فرصت آشنایی با این نویسندهٔ فوقالعاده رو بهم داد. و با تشکر از زهرا آیت که من رو نقاشی کرد. اونجا حس کردم برای سالم نگه داشتن نقاشیش نیاز به خریدن یه کتاب دارم که نقاشی رو بذارم بین صفحاتش و در رو خریدم. نقاشی تو صفحهٔ مخصوصش از در، روی قفسهٔ کتابخونهم خواهد موند.
(0/1000)
هانیه
1403/7/27
0