یادداشت مو.کریمی
1402/1/22
یک جمعبندی شخصی از کتاب: ساختار کتاب: جزء بخش پنجم (جمعبندی) که عملاً هیچچیزی در آن گفته نمیشود باقی بخشها مطالب جالب توجهی دارند. نویسنده در بخش اول (مقدمه) به ما میگوید در ادامهی کتاب چه چیزی در انتظار ماست. در بخش دوم (تنهابودن در قرن بیستویکم) دربارهی دلایل دشواری تنهایی و تنهابودن (بهدلیل تلقیهای اجتماعی از تنهایی) و دلایل این دشواری صحبت میکند. در بخش سوم (چرخش به سمت تنهایی) تمرینهایی برای مواجهه با تنهایی و کاستن دشواریهای آن صحبت میکند و در بخش چهارم (لذت تنهایی) پارهای از نتایج مثبت تنهایی در زندگی به اختصار مرور میکند. نکات راهگشا: ۱. نویسنده تقریباً هیچجایی به انواع تنهایی ورود نمیکند و اساساً هدفش این است که بگوید به هر دلیلی که تنها شدید (چه مانند خودش که زندگی مشترکش به پایان رسید، چه زمانی که عزیزی از دست میرود) چگونه این تنهایی را لذتبخش کنید یا حداقل قابل تحملش کنید. پس کتاب همه انواع تنهای و تنهایان را دربرمیگیرد؛ حتی آنهایی که میخواهند پیشدستانه آمادهی چنان شرایطی شوند. ۲. نقد اصلی کتاب به فرهنگ دوگانهی یونانی-رومی و یهودی-مسیحی مسلط بر جوامع اروپایی-آمریکایشمالی است و میگوید گرچه این دو فرهنگ در ابتدا در مسیرهایی کاملاً جدا از هم در حرکت بودند (مسیحیتِ یهودیِ ابتدایی در مسیر تنهایی و فرهنگ یونانی-رومی در مسیر بودنِ دائم جمع)، بهدلایلی از دورهای خاص (بهشکل نمادین سقوط شهر رم به دست بیابانگردان استپهای شما دریای خزر) این دو فرهنگ دست به اتحادی نامیمون (به تعبیر نویسنده) زدند که کار را به اینجا کشاند که اینک است. ادعای اصلی نویسنده: در جوامع امروزی، حتی در جوامع غیر اروپایی-آمریکایی، تنهایی و تنهابودن نوعی بیماری روانی در نظر گرفته میشود. این تلقی نسبت به تنهایی در تقابل با سنتهای اولیهی تمام ادیان ابراهیمی و دیگر ادیانِ بزرگ و همچنین قبایل بدوی همچنان موجود قرار دارد. البته نویسنده به دقت فرهنگ پاگانیستی یونان و روم را از این ادعا خارج میکند. و مدعی است که خلاف شرایط موجود، شواهد تاریخی بسیاری داریم که تنهایی به دلایل مختلفی همواره سوخت پیشران جوامع بوده است (از دورههای غزلتگزینی پیامبران پیش از شروع حرکت اصلاحی-انقلابی خود تا عزلتنشینی هنرمندان و دانشمندان). هدف اصلی نویسنده: شکستن طلسم ترس از تنهایی و تنهایان. چند نظر دربارهی کتاب: ۱. تقریباً از همان ابتدای کتاب موضعی دفاعی به خود گرفتم که تا انتها رهایش نکردم (یا نویسنده کمک نکرد که از آن جدا شوم و نویسنده شاید تعمد در برانگیختن خواننده داشت تا بمبارانش کند که به نظرم ناموفق بود). بسیاری از انتقاداتی که نویسنده به جوامع امروزی منتسب میکند برایم قابلفهم نبود. البته مهمترین دلیل این نامفهومبودن مدعای نویسنده میتواند این باشد که روی سخن نویسنده بیش از هر کسی به جوامع اروپایی-آمریکایی است. همچنین، آمارهایی که نویسنده در بخشهای ابتدایی کتاب از تعداد افراد تنها، بهطور دقیقتر افزایش تعداد افرادی که در نیمقرن اخیر در جوامع اروپایی-آمریکایی تنها زندگی میکنند، به نوعی ضد خودش عمل میکند. ۲. ادعاهای نویسنده در مورد اتحاد نامیمون دو فرهنگ اروپایی برایم طنینی از نظریات هانا آرنت را داشت. احتمالاً این دو دربارهی روند تاریخی تغییرات فرهنگی اروپا همدلیهایی با هم داشتهاند. اما به خلاف نویسنده که به نوعی ستایشگر فرهنگ مسیحیت اولیه و بیشتر از آن فرهنگ بودایی است، آرنت مشخصاً ستایشگر فرهنگ یونانی-رومی، بهویژه فرهنگ آتنی و جمهوری روم است و مدعی است فردگراییِ جدا از اجتماعی که مسیحیت به فرهنگ یونانی تزریق کرد یکی از مهمترین دلایل ظهور جوامع توتالیتر و شبهتوتالیتر در قرن بیستم است، چرا که فرد را از دریافتن و تندادن به مسئولیتهای اجتماعی خود دور کرد. ۳. بخش سوم کتاب که به مجموعهی تمرینهایی برای مواجهه با تنهایی اختصاص دارد قابلتحملترین بخش کتاب بود. و در بین هشت فصل این بخش، دو فصل آخر (۷. کودکان را آموزش دهید و ۸. به تفاوتها احترام بگذارید)، بهویژه فصلِ کودکان را آموزش دهید واقعاً چشمگیر و تأملبرانگیز بود. در این فصل نویسنده یادآوری میکند تنهایی مهارتی اکتسابی است، در نتیجه بهتر است تنهایی را از کودکی به فرزندان خود آموزش دهیم. ۴. فصل پنجم بخش چهارم (۵. آزادی) یادآور مباحث آزادی مطرح شده توسط آیزایا برلین در کتاب چهار مقاله دربارهی آزادی (ترجمهی دکتر محمدعلی موحد) بود. ۵. باوجود اینکه با نویسنده دربارهی لذایذ تنهایی موافقت تام داشته و دارم و برخی تمرینهای مواجهه با تنهایی برایم بدیع بود، تا انتها نتوانستم جبههگیری منفی که به نویسنده و بهویژه نظراتش دربارهی سنتهای فرهنگی اروپایی-آمریکایی داشتم را کنار بگذارم. آیا کتاب را به دیگران پیشنهاد میکنم: خیر امتیاز به کتاب: سه از پنج
9
(0/1000)
نظرات
1402/1/22
موضوعی که ذهنم را درگیر کرده این است که نویسنده با لحنی بهوضوح منفی دربارهی این نوع زندگی، زندگی تحت الگوی یونانی-رومی صحبت میکند؛ در سمت مقابل، آموزههای هانا آرنت دائم پیش چشمم است که میخواهد نشان دهد تنها را اجتناب از برآمدن حکومتهای توتالیتر بازگشت به سنتهای یونانی-رومی زندگی، زندگی جمعی است.
1
0
1402/1/22
موارد دیگری که میتوان به آن اشاره کرد: ۱. چیزی که نویسنده در این بخش میگوید تناقضآمیز است (بهویژه دربارهی مراحل ۱ و ۲): (۱) نویسنده ادعا میکند که پس از سقوط امپراتوری روم (قرن چهارم میلادی) ارزشهای مسیحی و رومی به نوعی مصالحه با هم دست پیدا میکنند با برتری نسبی ارزشهای مسیحی. در این مصالحه ارزشهای مسیحی اما مجبور به نوعی عقبنشینی از سنتهای مسیحیت اولیه میشوند؛
3
0
1402/1/22
(۲) در ادامه نویسنده میگوید تا قرن چهاردهم تنهایی، آنچنان که مسیحیت منادی آن بود ارزش بالایی داشت و تنها از آن زمان بود که نوعی بازگشت به ارزشهای رومی آغاز شد که اوج آن در قرن شانزدهم و ظهور پروتستانیسم و رنسانس/نوزایی شکل گرفت و به روشنگری ختم شد.
0
1402/1/22
@mo.karimi با توجه به روند پاندولواری که نویسنده تشریح میکند قاعدتاً بایست از مرحلهی چهار (تمایل به اجتماع) به عصر فردگرایانهتر میرسیدیم اما توضیحات نویسنده به ما میگوید مرحلهی پنجم (قرن بیستم) عصری دوگانه و سازشکارانه با سنگینی کفهی ترازو به سمت اجتماع بودهایم. گرچه نویسنده میگوید این سازش ناپایدار و بیثبات است اما نمیگوید چرا.
0
1402/1/22
@mo.karimi توضیحاتی که نویسنده دربارهی شرایط پیشآمده در هزارهی جدید میدهد بسیار کلی و گنگ است، بهخلاف مراحل دیگر. بهطور کلی هرچه جلوتر آمدیم زبان نویسنده بیشتر شفافیت خود را از دست داد. همچنین، تفکیکهای دورههای زمانی به نظر میرسد چندان دقیق نیست و با جنبشهای اجتماعی وسیاسیای که رخ داده است انطباق ندارد.
0
1402/1/22
0