یادداشت MBVPDR
1404/2/27
جهانی که در آن دیوانگی، تنها پاسخ منطقی به پوچی است! صادقی در این مجموعه داستان کوتاه، با نثری تیز و رویایی، مرزهای واقعیت و هذیان را محو میکند. هر شخصیت، قربانی جامعهای پوچ است که خود نمیشناسدش: از مردی که ناگهان میفهمد مرده است، تا زنی که با سایهاش گفتوگو میکند. آیا دیوانه کسی است که جهان را آنگونه که هست میبیند، یا کسی که آنگونه که باید باشد را باور دارد؟ چرا این اثر یک شاهکار است؟ - «طنز سیاهی» که مانند تیغ، جامعهٔ دههٔ ۴۰ ایران را میشکافد - «نثری شاعرانه» که هر جملهاش تصویری فراموشنشدنی میسازد - «پرسشهای اگزیستانسی» دربارهٔ مرگ، تنهایی و معنای زندگی در یک نگاه: صادقی ثابت میکند گاهی تنها راه فرار از واقعیت، غرق شدن در دیوانگی است... « اما چه کسی تعیین میکند مرز این دو کجاست؟» پ.ن: پس از خواندن، شاید شما هم به آینهها با دیدهٔ تردید نگاه کنید...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.