یادداشت مجید اسطیری

بشنو از نی: مروری بر دعای ابوحمزه ثمالی
        حرف زیادی درباره این کتاب ندارم. کتابی دلنشین و روشنی بخش که الحمدلله در ماه مبارک رمضان اوقات خوشی باهاش داشتم و البته حسرتم این بود که چرا نمیتوانستم در جمعیت خاطر و با حوصله بخوانمش و همه ش مجبور بودم در رفت و آمدهای اتوبوسی و مجال های مجمل زندگی شلوغ بخوانمش و بدبختانه هم زمان شد با خواندن چند کار عجله ای و آن طور که میخواستم نشد باهاش صفا کنم اما باز هم لحظات خوبی برایم رقم زد.

درباره ادعیه شیعه تنها کتاب دیگری که خوانده ام کتاب ارشمند "نیایش" مرحوم دکتر شریعتی است که آن را بیش از 16 سال پیش در دوره دبیرستان خواندم وقتی که تب شریعتی خواندن داشتم.
مرحوم دکتر شریعتی در آن کتاب شخصیت حضرت امام سجاد علیه السام و زندگانی ایشان و دوره تاریخی ایشان را میکاود و به چهار عنصر اصلی در مسئله "دعا" میپردازد که معتقد است دو عنصر "راز" و "نیاز" در عالم اسلام وجود دارد و دو عنصر "جهاد" و "آگاهی" مختص شیعیان است.
در این کتاب اما استاد حائری به بررسی "ساخت" و "بافت" دعای گهربار اباحمزه ثمالی میپردازد و نشان میدهد که تمام فرازهای این دعا از نهاد یک وجود متعالی و یک عابد پر تمنا برخاسته و ساختاری کاملا منسجم دارد که از مرحله مشخصی شروع و به مرحله مشخصی ختم میشود.
این نگاه ساختارگرا به دعا برای بنده بسیار جذاب بود. اگرچه قبلا هم اندکی متوجه شکل کلی این ساختار در دیگر ادعیه شیعه شده بودم اما استاد حائری این ساختار را خیلی خوب توضیح میدهد و وقتی فراز به فراز در مورد جملات دعا صحبت میکند مشخص میشود حتی ریزترین قسمت های بافت دعا هم در ارتباط دقیقی با آن ساخت است. همه این ها وقتی عجیب میشود که میبینیم دعای اباحمزه دعایی با مضامین روشن و کاملا قابل فهم برای عوام است. اما اینجا ناگهان عمق همه جملات پیدا میشود.

نمره واقعی من به کتاب البته 4.5 است آن هم به خاطر این که ناخودآگاه وقتی کتاب را در برابر کار فوق العاده شریعتی میگذارم آن 5 میگیرد.
کتاب نیایش دکتر شریعتی ظاهرا حاصل سخنرانی یا سخنرانی های ایشان در سال 49 است و قطعا تاثیر فعالیت های حسینیه ارشاد بر ادبیات کلی نویسندگان مذهبی ما باعث شده نثر این کتاب هم با طراوت باشد و جاهایی پهلو به شعر بزند و حتی وسط کتاب به سطرهای موزون و مقفا و تقطیع شده بربخوریم که رسما شعر هستند و پایان کتاب هم یک نثر ادبی در حال و هوای مثنوی معنوی آمده که نام کتاب هم ظاهرا از همان جا انتخاب شده

بریده هایی از کتاب را بخوانید:

قرآن را گاهی برای رسیدن به تسلط و آشنا شدن با تمامش می خوانیم در این مرحله باید قرائت زیاد باشد و مستمر ... تا آنجا که قرآن همچون سرودی آشنا در تو جریان بگیرد.
پس از مرحله تسلط ، مرحله تثبیت و بهره برداری ، در هنگام تزلزلهاست . ناچار آنها که بر آنهمه آیه مسلط هستند هنگام بحرانها آیه‌ای را می بینند که در آنها بزرگ شده و بر آنها جلوه کرده و تمام وجود آنها را گرفته است."

 "اکنون تو قصد کرده ای و رو به سوی او آورده‌ای ولی اقرار داری که حتی مستحق شنیدن او نیستی تا چه رسد به جواب دادنش، و باز سزاوار بخشایش او نیستی تا چه رسد به دهشها و بخششهایش .
من غير استحقاق لاستماعک منی . ولااستیجاب لعفوك عنی
چون او شروع کرده بود و تو جوابش نداده بودی . و او آغاز کرده بود و راهش را نمی پذیرفتی ."

 "اگر می بینی که این عذرها را نمی خواهی . و این اعتذارها در نظرت بی حساب و زیادی هستند، این به خاطر همین است که تو حجم گناه را نشناخته ای ، و ظلم و ذنب و جفا و بی خبری را اندازه ای نگرفته ای . که بگوئی من هیچ سزاوار نیستم ، و سزاوار هیچ نیستم ، اگر آمده ام بخاطر اطمینانی است که بكرامت تو دارم . و به خاطر آرامشی است که به وعده صادق تو دارم . و به خاطر تکیه ای است که به ایمان و اعتقاد به تنهائی و یکتائی تو دارم ."

 "هنگامی که خودم را می بینم و ذنبها و جرمهایم را ، به فزع می رسم و سخت می نالم و از پا می نشینم ، آخر در این هستی دقیق و در این جمع مرتبط من احتكارها و اسرافها داشته ام. اسرافهائی که فسادها به بار آورده."

 "ای آنکه صادقانه دوست کسی هستی که خودش را به دوستی تو بسته. و ای تو نور چشم کسی که از غیر تو رمیده، و به تو پناه آورده. و پس از قطعها و بریدنها ، این جدائی را پذیرفته و نه تنها آزاد شده که به سوی تو رو آورده نه آنکه بی خیال و ولنگار شده باشد ، که انقطع الیک. آزاد شده و بریده، اما به سوی تو..."

 "در قله أنا ربكم الأعلی در دست توئیم و تو می‌دانی ما یک برگ نیم خورده ایم ( عصف ماکول ) آنهم برگی بر شاخه ای و انهم شاخه ای در درختی به تنومندی تاریخ ، آنهم در جنگلی به وسعت هستی ، و آنهم جنگلی اسیر بهار و پائیز و همراه تغییر و تبدیل و ...
تو ما را می شناسی که فقیریم و دست خالی و این گونه مغرور و بی خبر ."

 "_
شاید یافتی که من دروغگویم و در جایگاه دروغگویان نشسته ام و در آن مقام خانه کرده ام پس مرا واگذاشتی تا این آرزوهایم برایم مشخص شوند و مغرور نشوم. چون ضعیف هستم. با این حرکت ها و حالتها خیال می کنم به جایی رسیده ام و این است که دنبال آثارش می گردم. پس اگر دروغم را نشانم ندهی مغرور می مانم و از دست می روم ..."

 "گفته بودند چه کنیم تا ریاء نکنیم . و گفته بود ، و با تعجب پرسیده بود مگر می شود ریاء کرد؟! آیا تو جنس و متاعی را که خریداری و به چند برابر از تو می خرند به یک رند و دزدی که اگر از تو گرفت باز پشت سر فحشت می دهد ، مفت می دهی ؟ وآیا می توانی اینگونه داد و ستد کنی؟! آیا به دزد ندادن کار مشکلی است؟ مشکل این است که برای غیر او باشیم و در راه غیر او..."
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.