یادداشت

Fatima

Fatima

1403/9/14

بچه مردم
        همه می‌گن خیلی تلخ و غم‌انگیز بود ؛ ولی به نظر من مضحک و اعصاب خورد کن بود...
بعضی جملات کتاب :

_من که اول جوانی ام است ، چرا برای یک بچه این قدر غصه بخورم ؟ آن هم وقتی شوهرم مرا با بچه قبول نمی‌کند ؛ حال خیلی وقت دارم که بشینم و سه تا و چهار تا بزایم!

_او هم حق داشت که نتواند بچۀ مرا ، بچۀ مرا که نه! بچۀ یک نره خر دیگر را سر سفره اش ببیند.

_بدی اش این بود که سه سال عمر صرفش کرده بودم!

واقعاً یه مادر این جوری ، انقدر بی احساس در مورد بچه‌ش فکر می‌کنه و تصمیم می‌گیره؟! ( آخه حیوونا هم با بچه‌شون اینطور رفتار نمی‌کنن :) ) 
از طرفی مرده کور بوده قبل ازدواج ندیده که این خانم بچه داره ؟ 

پایان کتاب هم که عالیه! ☺️:
به پشتی صندلی تکیه دادم و نفس راحتی کشیدم و شب هم بالاخره توانستم پول تاکسی را از شوهرم در بیاورم .( این احساس و رفتار یه مادر بعد از رها کردن بچه‌ سه ساله‌شه ! )
      
46

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.