یادداشت Sheida Hanafi
2 روز پیش
در دل قرنی پرآشوب، میان دیوارهای خفهی کاخهایی خاموش و سالنهای رقصی پر از خندههای مصنوعی، این کتاب قصهی زنانی را روایت میکند که قلبشان را در دست گرفتند و به میانهی آتشی پرتاب شدند که از آن عشق زاده میشد… یا نابودی. پیرسون، با قلمی موقر و خونچکان، ما را به جهان اشرافی مجارستان و اتریش میبرد—جایی که ظاهر طلاست و باطن تباهی. جایی که زنان باید زیبا، صبور، خاموش، و همیشه تحت سایهی مردان باشند، اما زیر آن ظاهر شکننده، دلهایی میتپد که برای دوست داشتن، انتخاب کردن، و زنده بودن میجنگد. در میان شخصیتها، هرکدام به سهم خود فراموشنشدنیاند. اما آنکس که بیصدا قلب خواننده را میدزدد، امالیاست؛ زنی که سکوتش فریاد است، و دیوید، مردی که با محبتِ بیادعا، آرامآرام در جانت ریشه میدواند. این داستان، یک «عشق بزرگ» نیست؛ این داستان هزار عشق خُردِ خاموش است، که هرکدام با لطافت و درد به تو نشان میدهند: گاهی شکوه واقعی، در شکست آرام یک زن نهفته است. 📖 اگر دنبال رمانی هستی که با زبان اشراف، از شورش دلها بگوید—که تو را ببرد از تالارهای طلایی تا اتاقهای اشکخوردهی بیصدا—پس این کتاب را بخوان. اما حواست باشد... با دلی سبک واردش میشوی، و با دلی آغشته به اندوه، رهایش میکنی. قسمت جالب کتاب برای من اینجا بود که دایان پیرسون بریتانیاییه و تونسته یه قصه مجاری بنویسه 👌👌👌 و بیشتر از ماگدا سابوی مَجار آدم رو برای خوندن یک داستان مجارستانی تشویق میکرد. به شدت خوندن کتاب رو توصیه میکنم🫠🫠🫠👌
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.