یادداشت فاطمه سادات امامی

        تابستان همان سال:

 از مجموعه داستان‌هایی بود که هی دلم می‌خواد زیر جملاتش خط بکشم. تصویر و  شخصیت پردازی خیلی پررنگی داشت. انگار یه گوشه صحنه داستان ها وایسادم و دارم میبینم خورشیدو و عاشور و سیفو چطور روزگار کارگری رو سر میکنن و با رکود بعد سال ۳۲ کنار میان.
اینکه تقوایی کارگردان بوده شاید باعث این تصویری نوشتن بود.
توی داستان آخر کتاب[ تابستان همان سال] جایی راوی می‌گه: 
آخرهای تابستان دیگر خسته شده بودیم، از تابستان هم خسته شده بودیم.
 راستش اینجاها تابستان پنج شش‌ماهی طول می‌کشد، بعدش همیشه پاییز است. تا تابستان دیگر همیشه پاییز است.


پایان🪴
۱
۷
۰۴

پ.ن: اولین اثر از تقوایی بود که خوندم و انصافا چه قلمی داشت...حیف که...
#چند_از_چند

۱۳از۵۰
      
243

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.