یادداشت محمد مهدی شاطری
1403/9/6
اسم کتاب را که می بینیم"دهکده خاک بر سر" اگر بدانیم سفرنامه ای از حدود یک سال زندگی خانم نویسنده در سوئیس است احتمالا بوی نفرت او را از این کشور حس کنیم. اما کم کم که جلو می رویم و کتاب را می خوانیم می فهمیم که این اسم ، یکی از چندین شیطنت نویسنده در باب بازی با مفاهیم و جملات است. نویسنده ای که بدون تحلیل های پیچیده و عجیب و غریب و ژئوپلتیک و... قرار است داستان حدود یک سال زندگی خود در لوزان سوئیس را با ما در میان بگذارد. کتاب را باز می کنیم و با مقدمه ای آشنا می شویم که می شود این چنین برداشتش کرد : لطفا با من مهربان باشید این نوشته ها برای دلم خودم بوده ، پیش از این قصد انتشارش را نداشتم. و شاید واقعا هم باید کمی صبر داشته باشیم و بدون سخت گیری سفرنامه را بخوانیم اجازه بدیم نویسنده زندگی اش را کند ، دوست پیدا کند و این غربت ۱ ساله اجباری را که بخاطر درس خواندن همسر دچارش شده بگذراند و فرزند خود را مدرسه ببرد و در کلاس فرانسه شرکت کند تا با محیط خود بتواند ارتباط بر قرار کند و طعم همه این تحولات و یادگیری مهارت هارا در طول این حدود ۴۰۰ صفحه کم کم بچشاند . نکته جالبی که در این کتاب برای من وجود داشت ، تاثیر جنسیت و نقش بر روی چگونگی زیستن و نوشتن بود. پیش از این من سفرنامه هایی از مردانی چون امیرخوانی و منصور ضابطیان خوانده بودم که ویژگی جذاب و مشترکشان ماجراجویی های سرخودشان بود. اما در دهکده خاک برسر دیدم که یک مادر چگونه محافظه کارانه سفر می رود ، ارتباط می گیرد و در شهری غریب زندگی میکند و جالب اینجاست که برایم خسته کننده نبود((البته تا حدودی خسته کننده نبود)) در این کتاب ما با فائضه غفارحدادی همراه می شویم و سعی می کنیم در محیط غریبی با آدم های غریب آشنا شده و از دانسته هاو احساسات آن ها با خبر شویم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.