یادداشت سارا سجادی
1403/10/22
چیزی که خیلی برام جالب بود، نقشهی ترور آبدوغ خیاری بود. نقشه و آدمهاش در حد قدرت و وحشت تروخیو نبودن. چند تا آدم عصبانی و خسته که فقط تا کشتن برنامهریزی کرده بودن، به همدستهاشون درست اعتماد نداشتند، اصلاً نمیدونستند هر آدم چند نفر دیگه رو درگیر کرده و نهایت آیندهنگریشون در این حد بود که قبل از دستگیر شدن خودشون رو بکشن که اونم عملی نشد و مثلاً یکیشون با یه پخ همه چیز رو برملا کرد. انگار مسالهی مهم فقط از بین بردن تروخیو بود و هیچ چیزی به جز این و بعد از این اهمیت نداشت. نمیدونم، شاید تنها راه درمان این عفونت، نقشهی ناقص همین آدمهای بیربط و نه چندان باهوش بود و تروخیو باید همینقدر الکی، غیرسینمایی و بیشکوه میمرد. تو اون خفقان و ترس و بیچارگی شاید نقشهای بهتر از این نمیتونست شکل بگیره. هیچ کدوم از آدمهای اصلی که نقشه ترور رو کشیده بودن هم فاز قهرمانی و اهداف والا نداشتن و از این خیلی خوشم اومد. یه کثافت و چرکی بود که میخواستن به هر قیمتی خودشون رو ازش خلاص کنن. خلاصه که مرگ بر دیکتاتور. مخصوصاً این روزا، و شبها.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.