یادداشت آناهیتا

آناهیتا

آناهیتا

4 روز پیش

        داستان عجیبی بود… اوایل داستان واقعا گیج بودم… هی می‌خوندم و نمی‌فهمیدم چی واقعیه چی خیاله.. چی خواب و رویاست؟!
تا اواسط داستان واقعاً سردرگم بودم.. نمی‌دونستم اصلاً این زن وجود داره یا نه. ولی یه‌جور عجیبی دلم می‌خواست ادامه بدم و ببینم چی میشه.
انگاری این داستان بیشتر از اینکه درباره‌ی یه رابطه باشه، درباره‌ی یه ذهنِ خسته‌ و تنهاست. ذهن یه مرد مهاجر، که نه فقط وطنش، بلکه گذشته‌اش رو هم باخته.
نقطه اوج داستان هم خیلی خوب بود و شوک کننده! دقیقا مثل داستان آئورا که اواخر داستان فوئنتس با برملا کردن یه حقیقت شوکه‌مون کرد.
اگر بخوام مقایسه کنم من آئورا رو بیشتر دوست داشتم.
در کل اگه دنبال یه رمان کلاسیک و خطی هستین، این اصلاً مناسب نیست. ولی اگه حال‌وهوای رمان‌های مرموز و عمیق رو دوست دارین، احتمال زیاد دوستش خواهید داشت.
      
47

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.