یادداشت اسما نصرالهی روشن
3 روز پیش

کلمهی بینظیر به ذهنم اومد، اما راضی نشدم که به زبون بیارمش. این کتاب درحالی که منحصر به فرد هست، طبق الگوی همهی ماجراجوییها نوشته شده؛ پر از احساس آشنایی، و تازگی همیشگی. به همون سرسبزی طبیعتی که برای کشف کردن خلق شده. من از طرفدارهای این ژانرم و اصلاً این که کسی بگه با داستان ارتباط نگرفته رو برنمیتابم. موضوع ماجراجوییها دقیقاً همین کشف و پیدا کردن راهها از دل چالشهاست که اغلب از جنس انواعی از طبیعت هستن؛ طبیعتی که با انسان میشناسیم یا طبیعتی بکر که خرس بزرگ آپالاچیان بهش فرمانروایی میکنه. کمی بعدتر از جنگ جهانی دوم هست، و خیلی قبلتر از اینکه مردم درمورد اوتیسم چیزی بدونن؛ فقط میدونن ارلی اودن عجیب و غریبه. جک بیکر، یتیم و شکسته حال به مدرسهای فرستاده میشه که احتمالاً یه تبعیدگاه نظامی باشه. اما ارلی همه چیز رو تغییر میده و جک رو با خودش به یه سفر مرگبار میبره. شجاعت، جسارت و یا حتی اعتماد به نفس؛ هیچکدوم انگیزهی ارلی نبودن، اون فقط دنبالش برادرش فیشر میگشت. قلبم به تسخیر این کتاب دراومده و بعد از کبوترهای وحشی، فکر نمیکردم دوباره بتونم با کتابی این احساس رهایی رو پیدا کنم. داستان مرتب و تمیزه و هرچی ازش انتظار دارین رو بهتون میده تا سوالهاتون بیجواب نمونه. ماجراجویی، رفاقت و عزاداری... سه ترکیب برنده برای یه داستان نوجوونمحور. پ.ن: اصلاً چه خیری توی تغییر دادن کلی اسم یه کتاب هست، اون هم بدون هیچ توضیحی از طرف مترجم، یا مقدمهای که مخاطب رو قانع کنه، اسم انتخابی مترجم شايستهتره؟! بعضی این اسمها براساس یه اصطلاح هستن که باید از نظر زیباشناسی زبانش توضیح داده بشن. چون برای مخاطب نوجوون هست، اهمالکاری قابل قبول نیست! :/
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.