یادداشت مجید اسطیری

        کتاب را بعد از ده سال دوباره خواندم.
بعضی رباعی هایی که آن موقع خیلی دوست داشتم این دفعه هیچ جذابیتی برایم نداشت. و البته بعضی هنوز همان لطف را داشت
با چند تاش خاطره داشتم مثلا یکیش که توی مصرع سوم فقط پنج بار میگوید باران را یادم هست آن موقع که توی وبلاگش منتشر کرد چهار بار نوشته بود باران براش نظر گذاشتم که وزنش خراب است :)
یکیش را خاطرم هست ساعت 9 شب از خوابگاه زدیم بیرون با هم اتاقیم  که توی خیابان 60 متری خرم آباد یک کافی نت پیدا کنم و این رباعی را نشانش بدهم:

سردم شده است و از درون می سوزم
حالا شده کار هر شب و هر روزم
تو شعر مرا بپوش سرما نخوری
من دکمه این قافیه را می دوزم

بالای این رباعی نوشته با الهام از شعری از ساغر شفیعی 
خانم ساغر شفیعی هم آن سالها که وبلاگ نویسی حیثیتی داشت یک وبلاگ داشت که گاهی سر میزدم اما هیچ وقت کتاب شعری از ایشان ندیدم
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.