یادداشت محمدجواد شاکر آرانی

        «حلقه‌های قدرت»، یک صحنه را خوب از کار درآورده باشد، بحث و جدل آخرهای کار سائورون و کلبریمبور است و نقل قول دقیق و ماندگار سائورون که: True creation requires sacrifice. خلق، آفرینش، ماندگاری و جاودانگی، فداکاری، یا دقیق‌ترش خون می‌خواهد. بدون خونه، ماجرا بی‌مایه است و فطیر و آبکی.

از حبیبه جعفریان چیزی نخوانده بودم، هرچند خیلی اسمش این‌ور و آن‌ور بود. از میان جعفریان‌ها، محمدحسین‌شان را شیفته‌اش بودم، به‌خاطر خط و ربطش با افغانستان. یک مدت حتی ارتباطکی هم باهاش گرفتم و در تیم پخش زنده‌های اینستاگرامی شبانه‌اش، بعد از تسلط دوباره طالب‌ها، ریزه‌کاری‌هایی می‌کردم. اسم کتاب جدید حبیبه‌شان هم که سر زبان‌ها افتاد، بیشتر به هوای محمدحسین‌شان کتاب را گرفتم؛ آن هم کتابی که غرفه‌دار هرمس در نمایشگاه کتاب ادعا می‌کرد آخرین نسخه است و باقی را ملت برده‌اند و این یکی هم از شانس من از گوشه‌وکناری پیدا شده و حتی در سیستم‌شان هم ثبت نشده. از تنها ناداستانی که از حبیبه جعفریان در «رستخیز» نشر اطراف خوانده بودم، شستم خبردار بود که حبیبه زیاد به برادرش ارجاع می‌دهد و از او می‌نویسد و خواهر و برادری‌شان را وسط دایره می‌ریزد. اینجا هم کتاب را که در مترو باز کردم و تورقی زدم، همان صفحه دوم اولین جستار، اسم محمدحسین آمد و غرهایی که به خواهر می‌زند. کتاب چندین و چند بار دیگر هم از محمدحسین سراغ می‌گرفت و حتی سفر حج حبیبه را هم محمدحسین جور می‌کرد.

دو جستار اول فوق‌العاده‌اند و حبیبه جعفریان در آنها، لازمه نوشتن را قلم در خون زدن معرفی می‌کند. نوشتن فداکاری می‌خواهد، از خود گذشتن، خون و گوشت و پوست هم نه، از آبرو گذشتن. نوشتن پرده‌دری و آبروریزی می‌خواهد. باید تا عمق وجودت، آنجاها را که به هیچ‌کس نشان نداده‌ای، زیرورو و مرتب و منظم کنی و بیاوری روی کاغذ که همه آدم‌ها در همه تاریخ‌ها بخوانند و قضاوتت کنند. باید لخت و عور وسط معرکه بنشینی و نگاه‌های جست‌وجوگر و دچار شرم نیابتی شده آدم‌ها را تاب بیاوری. درباره خودت هم قرار نباشد بنویسی، باید جل‌وپلاست را جمع کنی و مدتی در جهان سوژه‌‌ات بساط داشته باشی و ریه‌هایت را به هوایش آشنا کنی، با سوژه‌ات دست به یقه شوی و کتک‌کاری کنی، و در عین حال هم گاهی فاصله بگیری و از بیرون گود نظاره‌گرش شوی، تا آنچه حاصل می‌شود، خواندنی باشد و ماندگار و جاودانه، که درد اصلی و ابدی آدمی همین جاودانگی‌ست.

کتاب جعفریان، دقیق‌ترش جستارهای جمع‌شده جعفریان در کتاب، بیشترشان رنگ‌وبوی دوگانگی و تضاد دارند و بی‌چارگی آدمی در رهایی از تضاد بین این دوگانه‌ها و ناچاری‌اش از زیست در تنش بین‌شان. برای جعفریان یک‌بار دوگانه روزنامه‌نگاری و داستان‌نویسی‌ست، بار دیگر دوستی و دشمنی کتاب‌ها، یا به قولی رابطه سمی آدم با کتاب‌ها، باری ترس و اعجاب هم‌زمانی که مکه به آدمی سوغات می‌دهد، یک‌بار تنش درونی آدمی که جاودانگی‌اش را هم در بچه‌دار شدن می‌بیند و هم در بچه‌دار نشدن، یک‌بار تنشی که تنهایی روی آدمی آوار می‌کند و آدم می‌ماند این تنهایی‌گزینی یک تسلیم است یا برگرفته و نشان از قدرت، یک‌بار استانبول و تضادهایش که همه‌چیز را در کنار هم جا داده و هم‌زیسته کرده، یک‌بار در رد و تمنای فوتبال و یک‌بار هم در مستی و غیرعادی بودن این تهران غریب قریب.

تضادها و تنش‌ها و دوگانه‌های جستارهای جعفریان همه‌شان از جنس «و» هستند، نه «یا». نمی‌شود یکی‌شان را گرفت و دیگری را پشت پا زد، نمی‌شود دردشان را با یک رابطه خطی و ساده دوا کرد، که همه‌شان آشوب‌ناک و پریشان‌اند و آشوب و پریشانی، رنگ ما آدم‌های خاکستری‌ست.
      
87

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.