یادداشت عینکی خوشقلب
1401/2/9
3.7
9
در نوجوانی یک فانتزیخوان قهار بودم. کتاب فانتزیای نبود که از دست من در امان مانده باشد. از جان کریستوفر تا هریپاتر و آرتمیس فاول و دلتورا و ... را نه یک بار که چند بار خواندهبودم. با این حساب رویای خواندن فانتزی ایرانی رویای نوجوانیم بود و نبودن کتاب فانتزی ایرانی به قدری آزارم میداد که میخواستم خودم نویسنده شوم و کتاب فانتزی ایرانی بنویسم. با این حساب وقتی شاگردم با ذوق این کتاب را معرفی کرد و خواهش کرد هر چه زودتر بخوانمش با خواندن ریویوهای مثبت گودریدز، درنگ نکردم و خریدمش. (با این وضع کاغذ دو جلد ۱۰۰ هزار تومن در آمد، اما به نظرم ارزشش را داشت) قبل از هر چیز تاکید میکنم که علیرغم هر آنچه در این ریویو آمده، "حومه سکوت" را بخوانید و حتی به نوجوانانتان توصیه کنید. چون حس اینکه یک دختر جوان ایرانی موفق شده چنین کتابی بنویسد به قدری ارزشمند است که باقی ضعفها را پوشش میدهد. اعتراف میکنم که چند باری موقع خواندن کتاب به خودم یادآوری کردم که باورت میشه این کتاب قبلا به زبان دیگری نبوده؟ یعنی اینکه نویسنده اولین بار به زبان شیرین فارسی نوشتهاش، یعنی از هیچ زبان دیگری ترجمه نشده است. حس فوقالعادهای بود، علاوه بر آن که مناسبتهای فارسی کتاب و همخوانیاش با تقویم جلالی علاوه بر ایجاد انس بیشتر سبب میشد که بیشتر به تقویمی که با فصلها تناسب دارد افتخار کنم. اسمهای فارسی کتاب برایم هیجانآور بود، نویسنده به قدری در نامگذاری سلیقه به خرج داده بود که شما احساس نچسبی نامها در قصه را نداشتید. زمینهی داستان برای یک فانتزی خوب آماده بود، اما این کتاب کتابی نبود که بتوانم از آن تمام قد دفاع کنم. حتی گاهی موقع خواندن آن قدر ناراحت و حتی عصبانی شدم که کتاب را بستم و تنها به خاطر قولی که به شاگردم دادهبودم ادامهاش دادم. اولین چیزی که بیشتر از همه مایهی آزارم بود حجم تشابه نیمه اول کتاب با هریپاتر بود، سوال من این است که مگر ذخیره خلاقیت در جهان پس از جیکی رولینگ به پایان رسیده است؟ هریپاتر کتاب محبوب من بود، در نوجوانی آن را بیشتر از ۱۲ بار خواندهبودم. برای همین حومه سکوت آزارم میداد، در حدی که در بعضی قسمتها احساس میکردم نویسنده نه تنها تخیلات که حتی جملاتش را هم رولینگ وام گرفته. جنگل ممنوع، معجون مرکب پیچیده و چندین عنصر دیگر ساخته رولینگ با چند تغییر نام در داستان آمده بودند. نویسنده حتی صحنههای ورود هری به "قدح اندیشه" را بازسازی کرده بود (تنها با این تفاوت که شخصیت اصلی داستان وارد قدح نمیشد و معجونی میخورد.) اما صحنههای دیدن خاطرهها بینهایت مشابه با صحنهی دیدن خاطرات اسنیپ در هریپاتر و یادگاران مرگ است. ماندانا (شخصیت اصلی داستان) در یکی از مهمترین قسمتهای داستان ذهنخوانی میکند و به مجمع عمومی شخصیت شرور داستان میرود! دقیقاً مشابه وقتی هریپاتر در کالبد ولدمورت قرار می گرفت! در قسمتی شخصیتهای داستان برای پیدا کردن سوالی به کتابخانه شهر رفتند و متاسفم که بگویم صحنههای جستوجو در کتابخانه عیناً مشابه صحنههای بیشماری بود که هرمیون در کتابخانه هاگوارتز جست و جو میکرد. حتی وجود قسمت ممنوع کتابخانه. و خیلی موارد دیگر که یه قدری توی ذوق میزد که چندین بار در صد صفحه اول کتاب را بستم و و جمله "خودت باش! کپی پونصد تومنه" در ذهنم نقش بست. اما چیزی که مهمتر است، طرح اصلی داستان است. مسابقه سه جادوگر! یعنی حتی در نام مسابقه و افراد شرکتکننده هم خلاقیتی وجود نداشت و شخصیت اصلی عیناً مشابه هریپاتر و جام آتش بدون اینکه ثبتنام کند وارد این مسابقه میشد. این حد تشابه در نیمه اول داستان قطعاً چیزی نیست که به راحتی "اندکی شبیه هریپاتر بودن" تلقی شود. اما نکته امیدوارکننده این است که در نیمه دوم داستان نویسنده ما را از این مصیبت نجات داد و صحنههایی خلق کرد که بکر و حتی ایرانی بودن و یقین پیدا کردم که خلاقیت پس از جیکیرولینگ همچنان وجود دارد. (گرچه این قسمتها هم تشابهاتی با جلد دوم دونده هزارتو داشت، اما ترجیح میدهم در این مورد مثبتبین باشم) در این قسمت وجود موجوداتی مثل سیمرغ و شیر بالدار که موجودات جادویی ایرانی بودند دلگرم کنندهبود حتی نویسنده موجوداتی جدید هم خلق کردهبود که نشان میداد آفرینش موجودات عجیب و غریب جادویی فقط هنر نویسندگان خارجی نیست. مسالهی بعدی این است که ما این کتاب را با عنوان یه فانتزیِ "ایرانی" میخوانیم. یعنی انتظار داریم "ایرانی بودن" در آن جاری باشد. اما به جز مناسبات تقویمی و نامها چیز دیگری در داستان چندان ایرانی نبود. حتی معماریهای مکانها توسط نویسنده طوری توصیف نشده بود که معماری ایرانی را تداعی کند، و در ذهن من همان قلعهها و برج و باروهای غربی نقش میبست. علاوه بر آن مدرسه مختلط و روابط خانوادهها و دخترها و پسرها بیشتر مشابه غرب جدید بود. اگر مساله اسلام را هم کنار بگذاریم که ۱۳۰۰ سال است با هویت ایرانی ممزوج شده، چنین روابط و تصویرهایی چندان مشابه ایران باستان هم نیست، حتی به نوعی می توان گفت این نوع روابط حتی چندان "شرقی" هم نیست. در مورد پایان جلد اول هم فعلاً صحبت نمیکنم تا ببینیم در جلد دوم چه میشود :) همان طور که در اول متن گفتم سراغ این کتاب بروید! ارزشش را دارد حتی اگر دو جلدش ۱۰۰ هزار تومن باشد :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.