یادداشت Zeinab

Zeinab

Zeinab

4 روز پیش

        «شب شراب نیرزد به بامداد خمار»

خیلی رمان جالبی بود. جدای از زرد بودن یا نبودن و تمام نقدها و تحسین ها.
جالب از این منظر که مقصود خود را منتقل کرد. به خوبی! آن هم به مخاطب خودش. دختر جوانی مثل من! 
تمامش همین بود.
شب شراب نیرزد به بامداد خمار!
نمیخواهم حرفی از نوع نوشتار بزنم چون بنظرم این کتاب آدم را بیشتر درگیر داستان می‌کند تا نوشتار. پس از قصه می‌گویم:
این داستان سراسر پند و اندرز است. شاید فمنیستی به نظر برسد اما از دید من بسیاری از مطالبش چیزهایی‌ست که در فرهنگ ما از ابتدا وجود داشته و اتفاقا با فمنیستی که من امروز میشناسم متفاوت است. 
به عنوان مثال اینکه هر نوع رفتاری که با یک مرد داشته باشی چه نتیجه‌ای می‌دهد را من بیشتر از زبان مادر و خاله و... ام شنیدم تا فمینیست‌های دو آتشه چون اصولاً آنها به اینکه تو چه دوست داری توجه بیشتری می‌کنند تا اینکه نتیجه‌ی دوست داشتن هایت چه میشود؟ یا اینکه پس دوست داشتنی های طرف مقابل چه؟ انتظارات او چه؟ چطور باید دوست داشتنی های تان را با هم تطبیق دهید تا پازل زندگی کامل شود؟ و...
احترام به پدر و مادر هم بنظرم دیدگاهی سنتی بود و انسان مدرنیته کمتر ازین چیزها سر در میاورد و خوشحالم که این کتاب در دل داستان مارا نصیحتی هم کرد.
سیر داستان هم جذاب بود. گاهی از حماقت شخصیت اصلی عصبی می‌شوید و میخواهید سرتان را به دیوار بکوبانید. گاهی هم مانند او گول می‌خورید و بهش حق میدهید. 
به طور کلی به نظر من اثر خیلی ضعیفی نیست و ارزش یک بار خواندن را حتما دارد.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.