یادداشت محدثه مهرانفر
2 روز پیش
من از سیزده سالگی آشپزی کردهام... آن زمانی که مادرم سرکار بود و من یخچال را باز میکردم و به دنبال مزههای تازه طبقات را میگشتم بهترین لحظات زندگی من بودند... هرچقدر بزرگ تر شدم علاقهام به آشپزی بیشتر شد و به واسطهی سفرهایی که به کشورهای مختلف داشتم علاقهام به مزههای جدید بیشتر و بیشتر شد... وقتی برای اولین بار سوپ ترهفرنگی درست کردم چشمان گشاد شده همسرم دیدنی بود و از آن به بعد در خانهی ما شعار سوپ غذا نیست به "سوپ یه غذای فوق العادهاس" تغییر کرد....بله همسرم کسی که سالها با غذای سنتی بزرگ شده بود و جز برنج و خورشت هیچ چیز را غذا نمیدانست الان به جایی رسیده که خودش پیشنهاد انواع غذای غیر ایرانی میدهد و در زمستان بارها سوپ ترهفرنگی درست میکنم! من مثل دوراس خیلی آدم احساسی و عاطفی نیستم و به جای آن برای همه غذا درست میکنم... مثلا چند وقت پیش در ضیافت شامی که شامل سوپ کدو سبز ، متبل با نان سرخ شده ، سالاد مرغ و پیراشکی با خمیرهای دستساز بود از جایم بلند شدم و گفتم به افتخار اپیکور ، باغ و غذاهای ساده و حرف های فلسفیاش.... بعد همه زدند زیر خنده و شام ما حدود دو ساعت طول کشید! یا مثلا پارسال وقتی فصل ریواس بود و برای مادرم کرامبل ریواس و توتفرنگی درست و با بستنی سرو کردم مادرم از خوشحالی خندید وقتی با اولین قاشق جوهای پرک کراست شده را کنار زد و به ریواس پخته شده و توت فرنگی رسید.... یا همین چند ماه پیش وقتی برای زینب یک ضیافت کرهای ترتیب دادم ، قیافهاش موقع خوردن ورقه های برنج سرخ شده که با تخم مرغ و سبزیجات و سوسیس پر شده ، دیدنی بود .... این کتاب برای من به شیرینی قند بود و از خواندنش کیف کردم.... راستش سالهاست در فکر نوشتن دستورات آشپزی هستم اما واقعا در این کار تنبلم و بعد از خواندن این کتاب باز یاد این پروژه افتادم و آه از نهادم بلند شد... اگر شماهم به مزهها علاقه دارید ، اگر مثل من عاشق مزهی تند و تیز ترهفرنگی هستید این کتاب را بخوانید و کیف کنید! پ.ن: موقع نوشتن این نظر همسرم از خواب بیدار شد و هنوز چشمانش را باز نکرده گفت " غذا چی داریم؟؟؟" از این همزمانی خندهام گرفت و گفتم " برنج سوری داریم..." و اما برنج سوری ترکیبی از برنج ، مرغ ، بادمجان و سیب زمینیست که من چون این را از یک دوست سوری یاد گرفتهام به آن میگویم برنج سوری :)
(0/1000)
مصطفی رفعت
4 ساعت پیش
0