یادداشت یاسمین فلاحتی
1403/10/9
برای خوندن این کتاب خیلی ذوق داشتم، نمیدونم چرا، کتابی نیست که بشه براش"ذوق" کرد. انقدر دوست داشتم بخونمش که ۳۰-۴۰ صفحشو وسط کتاب فروشی خوندم، حالا چرا ذوق داشتم؟ دقیق نمیدونم شاید چون فکر میکردم کمکم میکنه که زندگی و دوباره لمس کنم، حس میکردم که دکتر صدر وسط سیاهی تونسته بارقشو پیدا کنه... دکتر صدر... من با تحلیل های دکتر صدر عاشق فوتبال شدم، عاشق زندگی... اما دیدم خودشم که واسه من نمونه کسی بود که زندگی رو واقعا زندگی میکنه، یه جا تسلیم میشه، کم میاره، دلش میخواد انصراف بده، بدخلق و بدقلق میشه.... ولی همینجا تموم نشد، باز پاشد، کم نیاورد، کمرش خم شد، ولی خاک نشد... پایان کتاب، پایان خوشی نیست، اگر حالتون خوبه ودارین لذت زندگی و میبرین( دنیا به کام باشه همیشه) نرین سراغش، بذارین قشنگ سر فرصت اونجا که دیدن سینتون سنگین شده، نفس کشیدن سخت میشه، اونجا که دارین کم میارین، کتاب و ورق بزنین و ببینین که تنها نیستین، ببینین که کم آوردن ذات آدمیه، ببینین که زندگی آسون نمیشه، این تویی که سخت تر میشی، ببینی که میشه پاشد، میشه خاک نشد.... مرگه که به زندگی معنا میده... هروقت زندگی بی معنی شد ورق بزنین و لابهلای آخرین صفحه های زندگی یه آدم، یه آدم بزرگ، زندگی خودتونو پیدا کنین، که زندگی به مرگه که معنا پیدا میکنه... روحت شاد و یادت گرامی مرد بزرگ.....
(0/1000)
نگارین
1403/10/10
2