یادداشت شه. د
1401/12/25
بهنامخدا بعد از نیمهکاره رها کردن ارتداد، چندان میلی برای خواندن این کتاب نداشتم؛ ولی بالاخره، کتاب بر من پیروز شد. نخلونارنج، روایتی است داستانی از زندگی فقیه و مجتهد نامآور قرن سیزدهم؛ شیخمرتضی انصاری شوشتری، در ۲۴۷ صفحه. داستان از دزفول آغاز میشود و در گذر از تولد و کودکی شیخ، بهفصل جوانه زدن بذر علم در جانش و رویش شکوفههای عطش دانستن میرسد. شیخ برای دانستن، پای در مسیر سفر میگذارد و سرانجام در سرزمین نخلها، نجف، در سایه باب علم، آرام میگیرد. نثر کتاب روان است. جملات تقریبا کوتاهند؛ اما ضرباهنگ تندی ندارند. گویی ما هم، همراه با شیخ، قدمهایمان را در این سفر، با طمانینه برمیداریم. نویسنده به فراخور روایت، برخی از حوادث تاریخی معاصر شیخ و ریشههای مغفول مانده آنها را سربسته بیان کردهاست؛ اما گاهی در پرداختن به وقایع فرعی، خط سیر داستان را رها کرده، باشتاب و بهشیوهای گزارشی پیش میرود، چندین سال را در چند سطر فشرده میکند و پس از آن، خواننده را به همان جایی باز میگرداند که داستان رها شده است.
(0/1000)
شه. د
1401/12/26
0