یادداشت زهراخزاعی

        دومین رمان بلند جهان را خواندم و لذت بردم. 
توصیفات از شخصیتها و مکانها و حالات مردم و اربابان همه آنقدر خوب و با جزییات بود مثل یک فیلم، مثل یک نقاشی کاملا تصاویر از جلوی چشمت رد میشد. 
  و چقدر در شوک اتمام کتابم،انگار گمشده ای دارم،انگار من هم عزادار گل محمدم...انگار آرزوی دامادی بیگ محمد به دلم ماند و آرزوی دیدن بچه ی صبراو. 

همانقدر که شخصیت های قهرمان را خوب توصیف کرده به همان نسبت برای کوچکترین شخصیتها هم وقت گذاشته و با ریز جزییات برایمان تعریف کرده... شخصیتهای منفور و مفلوک یا بیعرضه یا بالعکس مهربان و دغدغه مند... 

اما باید اعتراف کنم داستان خیلی سیاه نوشته شده بود، در حدی که گل محمد که ظاهرا قهرمان داستان بود در حقیقت تا پایان جلد دهم هم برای من قهرمان نشد هر چند دوست داشتنی بود و دغدغه مند ولی قهرمان نه... 

انگار تکلیفش با خودش هم مشخص نبود و هدف والایی برای خودش نداشت و مردّد بود. 
زمانی هم که یکسویه شد باز هم خیلی مقتدر و محکم نبود... 
البته نمیدانم گل محمد واقعی هم اینطور بوده یا نه چون ظاهرا با الهام از داستانی واقعیست. 

ضمن اینکه مردم زمانه هم زیادی فاسد بودند.. مردم عادی انگار همه عرق خور و زنان فاسد و.... 

و مذهب، هیچ جایی در کتاب و مردم آن زمان ندارد، تنها آدم های مذهبی داستان بیعرضه ترین و بیخودترینها هستند، در هیچ کدام از روستاها و شهرها مسجدی وجود ندارد و روضه خوانز صرفا پوششی برای آدمهای ریاکار و طاغیست... 

القصه این بخش ماجرا مورد نقد است. 
ولی آنقدر جذاب و پر کشش نوشته که خیلی راحت تا پایان جلد ده را بروید. 
و با دلتنگی برای کاکل بیگ محمد و برادر دوستی اش، خان عمو و شوخی هایش، خان محمد و کینه هایش، و.....  
تمام کنید. 
      
28

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.