یادداشت زهرا توکلی
1402/11/6
الیکا تازه به روستا آمده و هر روز رایکا را میبیند که از پنجره با او حرف میزند. او هر روز رایکا را دعوت میکند تا بیرون بیاید تا با هم حرف بزنند و بازی کنند اما هر بار رایکا میگوید که نمیتواند چون مادرش نیست یا مادرش مشغول کاری است. تا اینکه روزی الیکا به خانهٔ رایکا میرود و حسابی غافلگیر میشود. داستانی بسیار لطیف و زیبا دربارهٔ پذیرش تفاوتها مناسب سنین دبستان.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.