یادداشت زهرا توکلی

پسری که از پنجره بیرون را نگاه می کرد
        الیکا تازه به روستا آمده و هر روز رایکا را می‌بیند که از پنجره با او حرف می‌زند. او هر روز رایکا را دعوت می‌کند تا بیرون بیاید تا با هم حرف بزنند و بازی کنند اما هر بار رایکا می‌گوید که نمی‌تواند چون مادرش نیست یا مادرش مشغول کاری است. تا اینکه روزی الیکا به خانهٔ رایکا می‌رود و حسابی غافلگیر می‌شود.
داستانی بسیار لطیف و زیبا دربارهٔ پذیرش تفاوت‌ها مناسب سنین دبستان.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.