یادداشت ملیکا خوشنژاد
1401/12/23
یه روزی که خیلی تاریک و ناامید بودم یاد توران خانم افتادم. راستش در بیشتر روزهای تاریک و ناامیدکننده یادش میافتم و ناخودآگاه به خودم میآم و میبینم دارم از خودم میپرسم که «اگه توران خانم بود چی کار میکرد» و من این روزها بیش از همیشه این سؤال رو از خودم میپرسم. برای همین حس کردم نیاز دارم دوباره حرفهاش رو بشنوم و نشستم این کتاب رو خوندم و بار دیگر از حجم شعور و آگاهی و جادوی توران خانم شگفتزده شدم. اگه ازم بپرسن بزرگ شدی میخوای چه کاره شی؟ حتماً جواب میدم: «نمیدونم، ولی هر کارهای که شدم، میخوام شبیه توران خانم انجامش بدم.» حقیقتاً بزرگترین الگوی من در زندگیمه و هر بار ازش کلی یاد میگیرم. از متن کتاب: «لازمهٔ رسیدن به آزادی این است که برای هر فردی این سؤالات مطرح شود: من که هستم؟ زندگی چیست؟ چه چیزی در زندگی میخواهم؟ اگر دنبال شهرت، مقام و پول باشیم اسارت کامل است. شما بندهای اسارت را به خود بستهاید. این بندهای اسارت برای هرکسی که باشد از قویترین دانشمند تا سادهترین کارگر، آدم را تبدیل به ابزار میکند. مسئلهای که هست باید انسان آزاد طرح و تعریف شود و این انسان آزاد باید هر روز این دو سؤال را از خود بپرسد: در خدمت چه هستم؟ در خدمت که هستم؟»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.