یادداشت دیانافریدکیا
1404/6/14
این سومین کتابی بود که از جمشید خانیان میخونم اولیش یک جعبه پیتزا برای ذوزنقه کباب شده بود و دومی قلب زیبای بابور عاشق یک جعبه پیتزا برای ذوزنقه کباب شده شدم حالا میرسیم به این کتاب یکم رونده داستان کسل کننده بود ولی داستانش قشنگ بود در واقع نویسنده داره میگه : گاهی ما دنبال یه جایزه یا وسیله ای هستیم مثل دوچرخه ولی توی مسیر ، چیزی خیلی عمیق تر نصیبمون میشه : رشد همدلی شناخت زندگی و این داستان نشون میده مرض بین واقعیت خیال خیلی بهم نزدیک هستن و یک چیز جالب تر که من سرچ و تحقیق کردم راجبش دوچرخه نماد آزادی و مستقل شدن یک نوجوان یعنی میتونه با پاهاش رکاب بزنه و ماجراجویی کنه ما اینجا رهی داشتیم یک نوجوان خیال پرداز بود و نشون میداد شخصیت رهی چجوری ✨ ولی بازم معتقد هستم جمشید خانیان عالی و بازم دوست دارم کتاب هاش رو بخونم 👌🏻🌼
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.