یادداشت زهرا سادات طباطبایی
1403/10/26
بگذارید اول از نویسنده کتاب برایتان بگویم. ویکتور فرانکل –نویسنده و روانپزشک اتریشی- در جنگ جهانی دوم و هنگام حمله آلمان به اتریش اسیر شد. او مدت زیادی را در اردوگاه کار اجباری نازیها سپری کرد. همه چیزش را از او گرفتند به جز بدن برهنهاش! پدر، مادر، برادر و حتی نامزدش یا در اردوگاهها جان سپردند و یا به کورههای آدم سوزی سپرده شدند. خواهرش تنها بازمانده این خانواده بود. فرانکل جزو معدود آدمهایی بود که توانست زنده از اردوگاه کار «آشویتس» بیرون بیاید. او از تجربههایی میگوید که میلیونها انسان آن را لمس کردند و از آن رنج بردند. کتاب شرحی از درون اردوگاه کار اجباری و توسط یکی از کسانی است که از آنجا جان سالم به در برده است. سوالِ «زندانیهایی که زنده ماندند، به کدام منبع امیدبخش وصل بودند که توانستند این شرایط دشوار را تاب بیاوردند؟» مهمترین انگیزه فرانکل برای نوشتن این کتاب بود و رسیدن به پاسخ این سوال، مهمترین انگیزه من برای خواندن این کتاب بود. بنابراین باید تمام آن صحنههای دلخراش را می گذراندم تا به جواب میرسیدم. ویکتور فرانکل در دوران حضورش در اردوگاه، معنایی را برای زندگیاش پیدا کرد که تحمل لحظات را برایش ممکن میساخت. او انگیزه زیستن را به معنای زندگی گره زد؛ معنایی که ارتباط چندانی با زمان و مکان نداشته و برای هر فرد، منحصر به فرد است. به عقیده او آزادی درونی انسانها را نمیتوان از آنها گرفت و این آزادی همان اختیار در یافتن معنا و هدف است. او کمکم به این نتیجه رسید که اگر معنایی در زندگی وجود دارد پس باید معنایی هم در رنج باشد. رنج همانند مرگ و سرنوشت، قسمت جدانشدنی زندگی است. بدون مرگ و رنج زندگی انسان کامل نمیشود. البته هیچ کس نمیتواند بگوید آن غایت و معنا چیست و هرکس باید خودش معنای زندگی را پیدا کند و مسئولیت آن رابپذیرد. زندگی یعنی یافتن معنا در رنجهایی که میبریم. (فوق العاده نیست؟) این جمله نیچه را شنیدهاید؟ «کسی که دلیلی برای زندگی کردن داشته باشد از عهده چگونگی آن بر خواهد آمد» (یادم هست جمله دیگری با این مضمون از او خوانده بودم: هرآنچه مرا نکُشد، قطعا قویترم میکند!) کتاب «انسان در جستجوی معنا» به دو بخش کلی تقسیم میشود. بخش اول شامل شرحی از تجربیات فرانکل و آدمهایی شبیه او درباره چگونگی زیستن و حتی مردن در اردوگاه کار اجباری است و بخش دوم توضیح خلاصهای از لوگوتراپی و مفاهیم اصلی این شیوه از درمان است. لوگوتراپی وظیفه دارد فرد را در پیدا کردن معنا و مفهوم در زندگی کمک کرده و او را از اهداف پنهان زندگیاش آگاه کند. اگرچه ویکتور فرانکل در طی سه سال زندگی طاقت فرسا در اردوگاه، کنترل بخشهای زیادی از زندگیاش را از دست داد، اما او از این موقعیت دشوار بیرونی عبور کرد و خود را صاحب فرصتی ناب در پیشرفت روحی یافت. قدرت درونی او، نهایتا توانست او را در برابر سرنوشت پیروز کند و باعث شود از مهلکه آشویتس جان سالم به در ببرد. پایان
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.