یادداشت محمد سعید میرابیان

هویت
        ما چیستیم؟
یک اسم؟ یک شغل؟
آیا اساسا آزادی ما چیزی غیر از انتخاب میان تلخی و لذت است؟ زندگی انسان چیست و چگونه باید باشد؟ آیا میان شهوتِ خوردن، شهوتِ جنسی و شهوتِ تخلیه خلاصه می‌شود؟ آیا استعاره‌هایی که استفاده می‌کنیم، نماینده‌ی حقیقتی درونِ ماست؟
پاسخ به این سوالات هویتِ ما را مشخص می‌کند.

اپیکور مبدع لذت‌گرایی در زندگی است؛ برخلاف سنت پیشینی و رقبای رواقی‌اش که کنه زندگی را در رنج می‌بینند اپیکور بنده‌ی سبکِ زندگیِ خاصی که کاملا دیونیسوسی است، غرق در لذت و شهوت.
کوندرا هم چنین است؛ امر جنسی در زمانه ما تغییرات زیادی داشته و از فرم بدوی‌ش دور شده، مفهومی که پرارجاع‌ترین مسئله‌ی تاریخ بشری است امروز، افسارگسیخته و سوال‌گونه بر جهان حکومت می‌کند.
نویسنده امرجنسی را واقعیتی عجین و حکمفرما بر زندگی روزمره می‌بیند و ارجاعاتِ بی‌شمارِ جنسی_نه بصورت استعاری بلکه دقیق و واقعی_در آثارش دیده می‌شود.(البته برادرانِ ارشاد همواره به فکرِ آخرتِ ما هستند.)

⚠️ هشدار؛ متن با اسپویل همراه است.
با زوجی همراهیم که زندگی پرفراز و نشیبی دارند: زنی کودک مرده و همسر سومش که زندگی‌شان بخاطر یک شوخیِ مسخره  تا لحظاتی پس از فروپاشی هم پیش می‌رود.
مرد که زندگی خودش را حاشیه‌ای و نا-مهم می‌بیند و زن که در نظرش عالم گردِ او جمع شده‌اند و استاکری(تعقیب‌کننده‌ای) که زن را تعقیب می‌کند و از قضا همسرش[ژان-مارک] است؛ شانتال(زنِ داستانِ ما) که از تعقیب شدن خجالت‌زده و درعین‌حال تحریک می‌شود؛ پیرمردی که آشناییِ قدیمی و مرموزی با شانتال دارد و او را به رسیدن به لذتِ عریان ترغیب می‌کند؛ همکارِ کمونیست-تروتسکیستِ مذهبیِ شانتال که زندگی را بین خوردن، شهوت و دستمال توالت تعریف می‌کنند و[تیرِ زهرآلودِ صفحاتِ آخر:]شانتال که همه‌چیز[حتی اسمش و صورت ژان-مارک]را فراموش می‌کند جز فرزندِ مرده‌اش، همه و همه ما را با این‌سوال مواجه می‌کند که آیا هویت ما همان امیال ماست یا هویت ما شغل و جاه و مقام و نام ماست؟

تصمیم با شماست؛ اپیکوری فکر می‌کنید یا رواقی...

      
288

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.