یادداشت آریانا سلطانی

        مارسل پروست و ادراک زمان
ژولیا کریستوا
ترجمه بهزاد برکت

.
کیک مادلن…در حقیقت خلاصهٔ ته مزهٔ رمان پروست برای همهٔ آنهایی است که رمان را نخوانده‌اند.(صفحه ۶۷)



ژولیا کریستوا، منتقد ادبی، فیلسوف، روانکاو، فمینیست و نویسنده بلغاری-فرانسوی، در این کتاب چهارگفتار را در باب اثر سترگ در جستجوی زمان از دست رفته، با دیدگاهی نه بلاغی، که از منظر تاریخی و همراه با تبارشناسی سوبژکتیویته، از منظری جامع بر مارسل در مقام نویسنده، راوی و قهرمان داستان به رشته تحریر در آورده است.


با تأویل کریستوا پروست زمان را مفهومی برای پیوستگی دو ادراک از دل نشانه‌ها و تأثرات فردی در نظر داشته که به سوی «من» سرازیر شده‌اند. غور کردن فرد در خود باعث بازیافتن زمانی می‌شود که در ماست؛ نوعی درک وجود در میان تیرگی‌ها و هرآنچه میراث زمان در چندهزار سال تطور بشر و جامعه بشری بوده.
چرا که پروست معتقد بود حافظه غیرارادی است که سبب می‌شود گدازه‌های خاطرات و امال گذشته گرداگرد حسیتی از حال چنبره زنند.

از سویی کریستوا در این کتاب وقایع زندگی پروست را با نوشته‌ها و تحولات احساسی و فکری او تطبیق داده و در پی شناخت بهتر هرآنچه ریشه جهان‌بینی پروستی است، به مفهوم مادلن(حتی معنای نام آن که از زنی بدکاره تا یک شیرینی استحاله یافته.) و مادرانگی و عشق و سادومازوخیسم پرداخته است.

خود/دگرآزاری در سودوم و عموره حقیقت نهفته در شهوانیت و حتی شور و احساسات آدم‌هاست و در ساحتی عمیق‌تر رشته پیوند آحاد جامعه است.(صفحه۴۶)

کریستوا درجستجو را تجربه‌ای سوبژکتیو، ناآگاه و حسی می‌داند. و راز مادلن را در جستجوی همین جلوه‌های رازآمیز و شهوانی عشق و مادرانگی. 
با این حال برخلاف ژیل دلوز اثر پروست را نه جستجوی نشانه‌ها که جستجوی تأثرات ناشی از آنها درنظر می‌گیرد. چرا که از دید پروست نومیدی برخاسته از لذت‌هاست و رنج است که این نشانه‌ها را به سوی معنا شدن هدایت می‌کند.

کریستوا در پایان نشان می‌دهد چگونه پروست با وامداری از شوپنهاور و دیدگاه جهان همچو اراده و تصور او( تصور به معنای ابژگی بلافاصل اراده و اراده در جایگاه شناخت جوهری و نه بازنمایی شهودی ماده) و دیدگاه تارد در جامعه شناسی( که برخلاف مارکس و هم‌کیشان جامعه را نه برساخته از الزام تأمین نیاز که محاط با میراث باستانی و زیر سلطه علائق، تقلید و باورهای جمعی است.) دیدگاه هنری خود را شاکله داده و به تعریفی نوین از جهان و هنر و جامعه همت گمارده است.

از سویی کریستوا به کاربرد استعاره و مجاز و حسن تقدم پروست در بررسی جامعه نمایشی می‌پردازد.

در جستجو را می‌توان تجسم یکی از نخستین دیدگاه‌های مدرن به جامعه نمایشی در نظر گرفت.(۱۱۳)




از دید کریستوا رمانتیک‌های آلمان و افراطیون انقلاب فرانسه بودند که خواست وجودی و وجود داشتن در هستی را به خواست قدرت تغییر و برای آنها وجود به جامعه تقلیل پیداکرد و سوژه به قامت ناموزون رابطه میان سلطه‌گر و تحت سلطه، ستمگر و ستمدیده ظاهر شد و این نزول تجربه فردی تا سطح تجربه اجتماعی شکل وخیم ناامنی را به افراد در داخل گروه‌ها القا کرد و عطش نیاز به سلطه بر دیگران در رژیم‌های تمامیت‌خواه ثمره آن شد. پروست و هنرمندانی همچو او، با دقت و کنکاش در وجود و رابطه‌های اجتماعی، فراتر از مُدها و ارزش‌های بی ارزش‌جمعی، مخاطبان هنر و ادبیات را به نوعی سرخوشی ناشی از رسیدن به وحدت وجودی دعوت کرده‌اند.

«من» زمانی همه چیز هستم، که ورای خویشتنی که می‌اندیشد و به ادراک حسی قوت می‌یابد، همان من به مدد تخیل بتواند به وجود نائل آید.(صفحه۱۴۲)


در پناه خرد
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.