یادداشت فرشته غلامی
1403/5/30
#آتش_بدون_دود [ اشتباه اساسی و جبرانناپذیر او این است که خیال میکند اگر او کاری به کار دنیا نداشته باشد، دنیا هم کاری به کار او نخواهدداشت. حرفش از قدیم این بوده که: "افعی نمیزند مگر اینکه پا روی دمش بگذاری" و نمیفهمد که "گرگهای گرسنه، پاره میکنند، انتخاب نمیکنند".] از متن کتاب👆 رمان بلندی از نادر ابراهیمی که هم هفت جلدی چاپ میشود و هم سه جلدی اما شامل هفت کتاب است با هفت اسم. اسم کتاب از یک ضربالمثل ترکمنی گرفته شده است که: آتش بدون دود نمیشود؛ جوان بدون گناه! قهرمان کتاب اول گالان اوجا است که از قهرمانان اسطورهای ترکمن است و شش کتاب بعد هم داستان همین گالان اوجا و فرزندان و نوههای اوست. کتابی که نویسنده، به گفتهی خودش بیش از سی سال از عمرش را صرف نوشتن آن کرده است. و البته سریالی ۳۶ ساعته نیز از آن در دههی ۵۰ توسط خود نویسنده ساخته و پخش شده است. داستان که روایتی از زندگی چندین نسل یک خانواده است با روایتی عاشقانه آغاز میشود اما به تدریج وارد تاریخ معاصر و مبارزات سیاسی ترکمنها میشود. برای من که با ترکمنها تقریبا هیچ آشنا نبودم و اصلا نمیدانستم که آنها نیز نقشی در مبارزات سیاسی قرن معاصر ایفا کردهاند، جالب و قابل تأمل بود. داستانی زیبا، جذاب و شیرین که با آن زندگی کردم! از حاضرجوابیهای گالاناوجا لذت بردم از غرور سولماز اوچی حرص خوردم، با وفاداری بویانمیش به هیجان آمدم، با بیوکاوچی در حال تماشای گندمهای سوخته اشک ریختم، با ایستادگی آقاویلر احساس مقاومت کردم و با آلنی در راه شکست جهل قدم برداشتم و برای زمینزدن یاشولی آیدینِ بیدین نقشه کشیدم، با یکهتازیهای ملّان سرذوق آمدم و با مرگ آتمیش دلاور غمگین شدم، از شدت عشق آلنی و مارال و طهارت و وفاداریشان به هم کیف کردم و از خستگیشان در راه مبارزه با ظلم و تبعیض و فساد خسته شدم و بیشتر از همه از مکالمههای شخصیتهای کتاب، مخصوصا مکالمههای دو نفرهای که منطق جدلی نام گرفته بود بسیار لذت بردم و گاهی چندین بار این مکالمات را خواندم. درونمایهی داستان عشق است و غرور و تقابل علم و جهل و برخورد دین و کفر و مبارزه برای آزادی و عدالت و ... زیبایی قلم نادر ابراهیمی در این کتاب به اوج رسیده است و خواننده را بر آن میدارد که کتاب را یکنفس سر بکشد هر چند که ما طی ۷۸ روز و در واقع ۷۸ مقرری آن را همخوانی کردیم. توصیفات نویسنده از صحرا و زندگی مردم ترکمن در آن و بیان زیبای زیباییهای صحرا، روح هر خوانندهای را بر سر ذوق میآورد و آرزو میکند کاش میتوانست در آن هوا، نفسی تازه کند. پایانبندی کتاب به نظرم چندان قوی نیامد انگار که پایانش را فقط جهت رفع تکلیف نوشته است و نوشته است که تمام شود و شاید هم دلیلش خستگی نویسنده باشد همانطور که در پایان کتاب میگوید: [ اینطور بگویم و خلاصتان کنم: نوشتن "آتش بدون دود" کمرم را شکست. تمامم کرد. خرد و خمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد.] اگر اهل تاریخ نیستید اگر اهل سیاست نیستید اگر نادرخوان نیستید اگر اصلا اهل کتاب نیستید این کتاب را بخوانید حداقل یکبار قبل از مرگتان این کتاب را بخوانید! #معرفی_کتاب #نادر_ابراهیمی #یادداشت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.