یادداشت محمدامین اکبری
1400/11/27
به نام او یک با کمی جرات و جسارت میتوان گفت: معلم، شاعر شاعران است.به این معنی که مخاطب شعریش بیشتر شاعران یا مخاطبان حرفه ای و بسیار حرفه ای شعر هستند، از این نوع شاعران در تاریخ ادبیات قابل شناسایی هستند. شاعرانی که شعرشان بین توده ها نفوذ نکرده است ولی بین خواص شعر آشنا طرفدار دارد، نمونه بارزش خاقانی بزرگ. حالا برخورد ما با این شاعران باید چگونه باشد؟ به نظر من دو نوع برخورد مفروض است یک اینکه ما به درجه ای از فهم ادبی رسیده ایم که شعر این بزرگان را میفهمیم، خب بنا به ذوق و سلیقه مان یا خوشمان می آید یا نه، دو اینکه مطالعات ادبیمان به این میزان نیست که به محدوده شعری این بزرگان نزدیک بشویم، توصیه بنده به خودم و گروه دوم این است که یا مطالعات ادبیمان را به آن درجه برسانیم وه شعر ایشان را بفهمیم بعد نتیجه بگیریم که خوشمان می آید یا نه! یا حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که بی مطالعه به این شاعران به خاطر سبک خاصشان ناسزا نگوییم دو بی شک علی معلم دامغانی یکی از بزرگترین شاعران بعد از انقلاب و حتی بعد از نیماست ولی خب کمتر کسی به دلیل رسانه ها جرات میکند چنین کلامی را بگوید از طرفی روشنفکرها با رسانه های قوی مطبوعاتی و نوشتاریشان نفیت میکنند و این فرضیه را مطرح میکنند که فلانی شاعر حکومتی ست و از طرفی رسانه های منتسب به حکومت با سیاستهای نادرست (این بخش نیاز به یک یادداشت جدا دارد) به این فرضیه دامن میزنند ولی به نظر من طبع سلیم با قضاوتی عادلانه بر مبنای شعرهای معلم او را بزرگترین مثنویسرای بعد از نیما میداند سه خب چگونه شعر معلم را بخوانیم؟ همانطور که در قسمت اول گفتم فهم و نتیجتا لذت از شعر امثال معلم منوط بر پیش زمینه مطالعاتی نسبتا قوی ست. فی المثل در شعر کهن اگر کسی میخواهد قصیده خواندن را به طور حرفه ای شروع کند نباید اول کار سراغ خاقانی برود، اول باید فرخی، ناصرخسرو و انوری بخواند بعد به سراغ خاقانی برود یا پیش از مطالعه بیدل باید شعر صائب و کلیم را بفهمد. پس اگر کسی مطالعه خوبی بر روی شاعران بزرگ معاصر ندارد فعلا سراغ مجموعه شعر معلم نرود. البته این نکته ناگفته نماند همانطور که شعر خاقانی به خاطر پیچیده گویی هیچ امتیازی بر ناصرخسرو ندارد شعر معلم هم بر شعر امثال قیصر امینپور هیچ امتیازی ندارد چهار مثنوی معلم در سوگ دکتر شریعتی در سال 1356 گزین شدند و سوار گزیده را كشتند سیه بپوش برادر، سپیده را كشتند حرامیان همه شب را به حیله كوشیدند چراغ قافله را با سحر خموشیدند شكوه جلوۀ عمر دوباره را بردند چو ابر تیره فروغ ستاره را بردند به تَركِ چشمه در آغاز شب روانه شدیم دو رودخانه برادر، دو رودخانه شدیم دو رودخانه روان تا كران ساحل دور یكى به بستر ظلمت، یكى به بستر نور دو رودخانه برادر، عظیم و پهناور دو رودخانه برادر، قریب یكدیگر یكى به هیأت هابیلیان رهرو خوش یكى به هیأت قابیلیان، برادركُش یكى صبور در آتش، چنان كه ابراهیم یكى عنود، نه! نمرود! كینه ور! دژخیم! یكى ضلال "یهودا" ، ظلوم گرگ آیین یكى ملوم حسودان، چنان كه "بنیامین" یكى ز نیل به یك عشوه كاروان رانده یكى به نیل به صد حیله مضطرب مانده یكى چنان كه محمد، عروج فرموده یكى چنان كه ابوجهل بوده تا بوده! یكى على، گهر آفرینش ازلى یكى معاویه، خصم خدا و خصم على یكى حسین كه میراثدار ابراهیم یكى چنان كه، چه گویم؟ یزید یا دژخیم پیام خطّ مرا نانوشته مىخوانى دو رودخانه برادر، چنان كه مىدانى دو رودخانه برادر، كه روشن و تارى است دو رودخانه برادر، كه تا ابد جارى است یكى به جلوۀ طاغوت رو سیه ننگین یكى به خون نجیب شریعتى رنگین گزین شدند و سوار گزیده را كشتند سیه بپوش برادر، سپیده را كشتند مگر ز قافله بوى جنون نمىشنوى؟ ز رودخانه مگر بوى خون نمىشنوى؟ سیه بپوش برادر كه از پدر ماندیم "دلیل" رفت و یتیمانه از سفر ماندیم شب سیاه چه گویم كه ماه گم كردیم سیه بپوش برادر كه راه گم كردیم سیه بپوش كه "رسم شریعتى" با ماست سیه بپوش كه "خصم شریعتى" با ماست چه ساده دل كه دل خویش با گمان دادیم حرامزادۀ طاغوت را امان دادیم بیا به نام شهیدان ره، به كار شویم كفن بپوش كه با یكدگر سوار شویم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.