یادداشت مهدیه عباسیان

طاعون
        
شهر طاعون زده ی اران در صفحات اول من را به یاد فضای اپیدمیولوژیک کوری و ژوزه ساراماگو انداخت، اما پس از چندین صفحه متوجه شدم که کوری کتابی غیر قابل قیاس است.

داستان با مرگ مشکوک موش ها در اوج آغاز می شود اما در اوج ادامه نمی یابد. طوری که روند افتان و گه گاه کسل کننده ی داستان باعث میشود خواننده نتواند این فضا را بیش تر از سی صفحه دوام بیاورد. 

آلبر کامو سعی دارد مفاهیم با ارزشی چون عادت های دردناک، فراموشی، روزمره گی، ترجیح خوشبختی جمعی، امیدواری و... را به کمک جامعه نمادین اران به مخاطب خود منتقل کند اما تنها مخاطبانی می توانند کامو را در این مسیر همراهی کنند که با صرف نظر از نثر داستان، تنها بر مفاهیم تمرکز کنند.
 

+ پس از تمام شدن کتاب طاعون، با تمام وجود به جلال آریان ( شخصیت دائمی کتاب های اسماعیل فصیح) در "اسیر زمان" حق دادم که خواندن طاعون برای او چهارده سال به درازا کشید.

* خواندن این کتاب واقعا برای من سخت بود. اما  یادم می آید جایی خواندم که اگر در هر کتاب فقط یک جمله وجود داشته باشد که روی تو اثر بگذارد یعنی به خواندنش می ارزید. با این حساب خواندن این کتاب هم با همه ی مشقت و سختی اش می ارزید...

- ترجیح خوشبختی خجالت ندارد.
  بله، اما وقتی که آدم خودش تنها خوشبخت باشد، خجالت دارد.  (صفحه ی 241)


      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.