یادداشت رضا صادقیان

        در جایی، که خاطرم نیست کجا، جمله‌ای از مصطفی ملکیان شنیدم با این مضمون که بزرگ‌ترین جنایتِ حکومت‌هایِ مستبد این نیست که مخالفانِ خود را سرکوب و زندانی می‌کنند یا بی‌عدالتی پیشه می‌کنند و بر مردمِ زیردستِ خود ستم روا می‌دارند، بَل جنایتِ بزرگ‌تر آن است که عقلانیت و خردورزی را از مردم سلب می‌کنند، به‌طوری که دیگر مردم قادر نیستند خوب و بد/خیر و شرّ را از هم تمیز بدهند.
آندریاس پوم، قهرمانِ داستان، قربانیِ چنین جنایتی می‌شود. او که درابتدا سخت به دست‌گاهِ حکومتِ کشورش اعتماد دارد و معتقد است اساسِ کارِ جهان بر عدالت است و بس، درنهایت، به‌سببِ نزاعی خیابانی، چنان ناباورانه و سخت‌گیرانه از جانبِ حکومت - همان حکومتی که سنگش را به سینه می‌زد - طرد می‌شود که علیهِ تمامِ بنیان‌هایِ اخلاقی و دینی و اعتقادیِ خود «عصیان» می‌کند؛ عصیانی کورکورانه و دیوانه‌وار.

«یک بار در همین شب‌ها آندریاس چند دزد دید، اما چیزی به پلیسی که در چهارراهِ بعدی بود نگفت. دزدها با درِ مغازه‌ای ور می‌رفتند. او در دل خوش‌حال بود. وقتی در روزنامه خبری درموردِ مرگ یا سرقت می‌خواند خوش‌حال می‌شد. در دل با خلاف‌کاران، همان کافران، احساسِ نزدیکی می‌کرد. آندریاس دوستشان بود، حامی‌شان» (ص۲۰۲).

چنان‌که خواندید، آندریاس درنتیجۀ بیدادگری‌هایِ حکومتِ مستبدِ کشورش به سقوطی اخلاقی گرفتار آمد، به‌حدی‌که با دزدان و خلاف‌کاران نیز احساسِ هم‌دلی می‌کرد. بله، «این‌طور است که بعضی‌ها بی‌خدا، کافر و آنارشیست می‌شوند».

عصیان دومین اثری از یوزف روت بود که می‌خواندم. پیش‌ازاین ایوب را از او خوانده بودم که به‌نظرم، در مقایسه با عصیان، قالب و محتوایِ قوام‌یافته‌تر و پرمایه‌تری داشت.
      
344

29

(0/1000)

نظرات

جالب بود. توصیفی که از آندریاس کردید ، منو یاد یسری از مردم خودمون انداخت
1

1

بله. همین‌طوره.  
سپاس از شما. 🙏🏻🌻 

1