یادداشت zeynab

zeynab

1403/6/18

شب بی پایان
        گویی درون گوی شیشه ای بودم که نویسنده مرا تکان تکان میداد  و تکه های برف روی صورتم پراکنده می‌شدند ...
ولی یک آن گوی متوقف شد و صدای دلنشین موزیکی نجوا کنان قلب و روح مرا تسخیر کرد ... دقیقا این کتاب همین حس را برای باقی‌ گذاشت 
آه... واقعا خارق العاده بود ..🦋🔮
      
30

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.