یادداشت سیده زینب موسوی
1402/3/18
اینم از اون کتابایی بود که در راستای خوندن از ملل مختلف دلم میخواست بخونمش و علاوه بر اون، طرح جلد خوشگلی هم داشت! خیلیها در مورد کتاب گفته بودن که تو فضای انیمهٔ شهر ارواح میازاکیه و واقعا هم همینطور بود. من این انیمه رو خیلی دوست دارم و چند بار دیدمش 😅 اگر این انیمه رو دیده باشید قشنگ شباهت فضای کتاب باهاش رو درک میکنید. ولی خب باید بگم که انیمهٔ شهر ارواح به مراتب به نظرم قشنگتر بود (البته این کلا برای من خیلی عجیب بود که افسانههای این کتاب خیلی شبیه افسانههای ژاپنی بودن ولی شخصیتهای کتاب در واقع کرهای هستن! یه مقدار دچار دوگانگی شدم اینجا. یعنی اینقدر همپوشانی داره افسانههای این دو تا ملت؟ 🤔). داستان کتاب بدک نبود ولی خیلی گره خاصی نداشت و همه چیز به سلامتی زود حل میشد :) مثلا مشکل اصلی و بزرگ داستان واقعا به نظرم خیلی راحت حل شد! اون راز اصلی و بزرگ داستان هم چندان بزرگ نبود! یعنی در واقع از خیلی قبل پیش حدس میزدم قضیه این باشه ولی خب جزئیاتش رو نمیدونستم و البته این جزئیات هم خیلی یه جوری بود 😅 البته شاید بتونیم بگیم افسانهست دیگه، افسانهها همینطوری هردمبیل هستن 😄 ولی خب به نظرم وقتی میای یه داستان از روی افسانهها مینویسی یه مقدار باید تلاش کنی از مقدار هردمبیلیش کم کنی! این از اون جهت بیشتر به چشمم میاومد که یه کم قبلش مجموعهٔ Red Winter رو خونده بودم (ترجمه نشده 😐) که اونم دقیقا پایهش همین افسانههای شرقی بود ولی خیییییلی داستان قویتری داشت و چفت و بستش درست بود! بخش فمنیستی ماجرا و این که یه زن قهرمان باشه و خودش از عهدهٔ قضایا بربیاد هم به نظرم چندان پررنگ نبود. یعنی مثلا وقتی یه جا بین دشمنا گیر میکرد بالاخره بقیه باید میاومدن نجاتش میدادن! 😅 البته خب فهمیدن نکتهٔ اصلی ماجرا کار مینا بود ولی باز به هر حال حسی که داشت مثل حس شخصیتهای مونث دیگهای که دوستشون دارم و قوی هستن نبود، مثل واسیا (مجموعهٔ شب زمستانی)، اِمی (مجموعهٔ Red Winter)، وین (مجموعهٔ مهزاد) و ... گفتگوهای درونیش هم بعضی وقتا مصنوعی و رو مخ بود. بخش عاشقانهٔ داستان رو دوست داشتم. اولا که خب خیلی تمیز بود، توجه کنید که من زبان اصلی خوندم و اینکه میگم خیلی تمیز بود یعنی بدون سانسور خیلی تمیز بود ☺️ (این مثلا یه نکتهٔ مثبته در برابر Red Winter که خب محتوای جنسی داشت...)، در واقع مدل فیلمهای کرهای قدیمی مثل یانگوم بود که نهایت یه بغل و بوسه دارن! (یانگوم که بوسه هم نداشت و چقدر قشنگه که تو بتونی اون همه عشق رو بدون این چیزا نشون بدی! ☺️). بعد تقریبا سیر خوبی داشت. یه جاهایی به نظرم یه سری موارد زودتر از چیزی که انتظار داشتم پیش میاومد، ولی در مجموع خوب بود. کلا اون چیزی که جذابش کرده بود و باعث میشد هی بخوام بخونم همین بخش عاشقانهٔ ماجرا بود وگرنه از نظر هیجان و تیکههای هیجانی و معمایی و اینطور مسائل چیز خاصی نداشت و گفتم که همه چیز خیلی رو روال سریع حل میشد! 😁 کلا چندان جایی نداشت که تعجب کنم و یه نکتهٔ غیرمنتظرهای یه دفعه رونمایی بشه! یه نکتهٔ پررنگش هم البته عشق خانوادگی بود و تأکیدات قشنگی روی این داشت.
(0/1000)
نظرات
1403/2/16
خیلی برام سواله اینکه فهمیدی شین و خدای دریا در واقعیت خود اصلیشون نیستن برات تعجب نداشت ؟؟؟
2
0
1403/2/16
البته که به نظرم منطق اون تیکهها درست درنیومده بود و از این جهت برام عجیب بود 😅
0
1403/2/16
البته باید بگم دلیل اینکه من تونستم حدس بزنم همون شباهت زیادش با شهر ارواح بود :) یعنی احتمالا اگه اون انیمه رو ندیده بودم نمیتونستم این حدس رو بزنم :)
0
سیده زینب موسوی
1403/2/16
0