یادداشت آتن
1404/5/13
بانوی میزبان یکی از اون داستانهای کوتاهیه که اگه ندونی نویسندهش داستایفسکیه، ممکنه اولش فکر کنی با یه روایت ساده طرفی. اما هرچی جلوتر میری، حس میکنی داری پا توی یه جهان ذهنی تاریک، مبهم و پُر از لایههای پنهان میذاری. داستان با یه شخصیت درونگرا و منزوی شروع میشه کسی که انگار بین دنیای بیرون و دنیای درونش گیر کرده. وقتی وارد خونهی جدیدی میشه، اتفاقاتی میافته که از همون اول معلومه فقط سطح ماجرا نیستن. اون خونه، اون زن، اون فضا... همهچی یه جور حالوهوای خوابزده، مرموز و در عین حال وسوسهبرانگیز داره. (تلاشم اینه بدون لو دادن داستان فضای کتاب رو ترسیم کنم و واسه اسپویل کننده ای مثل من کار سختیه) اینجا داستایفسکی یه فضای گوتیک ساخته، نه با ارواح یا قتل، بلکه با ذهنِ متلاطم آدمها. با تنهایی، وسواس، میل کنترل یا تسلیم شدن. مهم نیست داستان به کجا میره مهم اینه که تو رو توی دل تردیدهای روانی و اخلاقی شخصیتها میبره. شخصیتهایی که نه قهرمانن، نه ضدقهرمان، بلکه فقط آدمان. با همهٔ پیچیدگیهاشون. بانوی میزبان رو میشه داستانی درباره میل، ترس، هویت، و تقابل بین قدرت و ضعف دونست اما داستایفسکی همهٔ اینا رو با ایما و اشاره نشون میده. هیچچیزو واضح نمیگه، و همین ابهامشه که اثر رو قویتر میکنه. اگه از داستانهایی خوشت میاد که فضای سنگین دارن، ذهن شخصیت رو بیشتر از اتفاقات بیرونی دنبال میکنن، و بعد از تموم شدنشون توی ذهنت میمونن، بانوی میزبان انتخاب خوبیه. نه فقط بهخاطر داستان، بلکه بهخاطر اون حسِ ناآرامی و تعلیقی که تا مدتها بعد باهات میمونه. من دوسش داشتم؟ نه زیاد. پرش اتفاقات و مشخص نبودن خواب و رویا و اضطراب گوینده چیزایی نیستن که محبوب همه باشن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.