یادداشت سیده زینب موسوی
1403/5/16

کتابی برای روایت وقایع بعد از کربلا با محوریت سید الساجدین... 🔅🔅🔅🔅🔅 اول اینکه انتخاب این برهه از تاریخ واقعا خوب بود، چون کمتر بهش پرداخته شده و کمتر در موردش فکر میکنیم... کتاب هم با زاویهدید عجیبی شروع میشه، با راویت شیطان! اینجا آقای شجاعی با یه زبان آمیخته به طنز ماجراهای قبل و بعد واقعهٔ کربلا رو از زبون شیطان نقل میکنه... شاید بعضیها این بخشها رو نپسندن، ولی به نظر من یکی از بهترین قسمتهای کتاب بود که باعث شد زود جذب داستان بشم و سریع پیش برم. منتها در ادامه این روند کند شد. یهو آقای شجاعی کتاب رو از حالت داستانی خارج کرد و چندین صفحه در باب تفاوت اسلام علوی و اسلام اموی منبر رفت! بازم احتمالا میتونستم با این قسمتها هم کنار بیام اگه با یه سری از این حرفها مشکل مفهومی نداشتم... بخشی از تصویری که اینجا آقای شجاعی از اسلام علوی و در کل حکومت امام علی ارائه داد به نظرم درست نبود، یعنی در واقع کامل نبود و یه حالت کاریکاتوری پیدا کرده بود، چیزی که احتمالا بشه بهش گفت اسلام صورتی. یعنی صورتیسازی هر کسی باز قابل تصوره ولی برای امام علی؟ بعد از این بخش باز تقریبا کتاب به سیر داستانی خودش برگشت، منتها یه مقدار دیگه دیدم خراب شده بود. میدونم که شاید جالب نباشه هی وسط داستان آدم زیرنویس منابع بزنه، ولی وقتی داریم چیزی رو به معصوم نسبت میدیم فکر کنم این کار لازم باشه. مخصوصا از این جهت که اتفاقا آقای شجاعی برای یه سری از مواردی که از امام نقل کرده بود زیرنویسی بالاخره گذاشته بود... البته که تاریخ هم مجموعهای از روایتهاست و مثل هر روایت دیگهای، باید برای روایتهای تاریخی هم بحثهای سندی و مثل اون در نظر گرفته بشه و اونوقت اینجا هم کلللی داستان خواهیم داشت. با این اوصاف اگه یه نویسنده برای هر قسمت به مشت حدیث ردیف کنه ممکنه یه اعتماد کاذب به حرفهاش به وجود بیاره، چون دیگه کسی نمیره قوت اون سند رو بررسی کنه و همین که سندی هست با خودش میگه لابد درسته دیگه! واسه همین نمیدونم دقیقا حالت بهینهش چطوریه... 🔅🔅🔅🔅🔅 و کلا هم من یه مقدار با روایت داستانی از ائمهٔ معصومین مشکل دارم. بله میدونم در نوشتن «رمان» تاریخی لاجرم عنصر خیال دخیله، منتها ترجیح میدم نویسنده این خیالپردازیش رو بیشتر روی آدمهای عادی و یا حتی کاملا خیالی اون برهه از زمان اجرا کنه! یه چیزی مثل «پس از بیست سال» که شخصیت اصلیش اساسا ساختگی بود، منتها نویسنده با همین شخصیت کاملا خیالی تصویر خیلی قشنگ و روشنی از ماجراهای شکلگرفته حول یک معصوم ارائه داد. بماند که کلا از لحاظ پرداخت داستان هم پس از بیست سال از این کتاب به مراتب قویتر بود. اینجا مثلا به غیر از همون تیکههای اول با راوی شیطان! ما بیشتر با یه سری روایت پراکنده که بهم وصله شدن طرفیم و نویسنده انگار به سختی موقعیتهایی برای تعریف یه سری وقایع جور کرده! مثلا دو نفر همدیگه رو میبینن و یهو کل تاریخ گذشتهشون رو با هم مرور میکنن... 🔅🔅🔅🔅🔅 این کتاب در واقع جلد اول از یه مجموعهٔ سه جلدیه به نام حماسهٔ سجادیه (که اسم واقعا قشنگیه). از همون نیمهٔ کتاب حس کردم چندان تمایلی به خوندن باقی جلدهاش ندارم ولی همراهی با دوستام و البته تخفیفهای طاقچه! باعث شد جلدهای بعدی رو هم تهیه کنم. در نهایت ناراضی نیستم :) به نظرم با خوندن تا آخر مجموعه میتونم قضاوت بهتری نسبت بهش داشته باشم...
(0/1000)
ریحان
1403/5/16
1