ریحان

ریحان

@Reyhaneh..

5 دنبال شده

26 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه

5

        ▪︎بسم الله الرحمن الرحیم ▪︎
کتاب معمولی مثل بقیه ، اثر باربارا دی
داستان دختری  سختکوش به اسم نورا که به تازگی بیماری خود یعنی سرطان را شکست داده است و به زندگی عادی خود باز می‌گردد ، اما این بازگشت آسان نیست ...
زیرا هنوز اثرات شیمی درمانی بر بدن ضعیف نورا کوچولو مانده است و همین باعث شده که نورا کمتر بتواند به جامعه عادت کند ...
اما نورا سخت تلاش می کند و  کم کم به شرایط خود عادت می کند.   ----------------------------
یادمه که وقتی داشتم این کتاب می خواندم ، مسافرت بودیم ، و همه ی راه رو سرگرم خواندن این کتاب بودم ... من که عاشق کتاب هام هستم و از همشون مثل چشمام مراقبت می کنم در این مسافرت کتابم یکم از زیبایی های خودش رو از دست داد ، تقصیر من هم نبود خواندن کتاب تو ماشین واقعا سخته 😂
وقتی که به مقصد رسیدیم ، باز هم با تمام شلوغی ها در جمع به خواندن کتاب ادامه دادم و در دنیای خودم غرق شدم که چه دنیای زیبایی است،  اگر از آن قسمت بگذرم که بچه های فامیل دائم می پرسیدند که در حال چه کاری هستم و تمرکز من رو به هم می ریختند ، می توانم بگم که کتاب خواندن در مسافرت کار خیلی عالی هست .😀
      

3

        'بسم الله الرحمن الرحیم '
کتابخانه نیمه شب ، اثر مت هیگ 
داستان دختری به نام نورا ، که در زندگی خود فرصت های جالب زیادی داشت ، اما هر کدام از آن را به دلیلی از دست داد .
بعد از سال ها از تصمیماتی که در طول زندگی خود گرفت و فرصت هایی که از دست داد ، سخت پشیمان شد ...
هنگامی که از زندگی خسته شد و تصمیم به خودکشی گرفت ، در کتابخانه زندگی خود قرار گرفت ، در این کتابخانه اتفاقاتی رخ داد و به او نشان دادند که اگر این تصمیمات را قبول می کرد چه بلایی بر سر زندگی اش می آمد....
این کتاب نشان می داد که در زندگی تصمیمات مختلف و بزرگی خواهیم گرفت ، اما باید بدانیم که به قول ما ایرانی ها ، گاهی در بعضی از اتفاقات حکمتی است ...
اشکال نورا این بود که از زندگی ترسید ...
با زندگی دوست نشد و از آن  لذت نبرد...
به معنای واقعی زندگی نکرد...
و در آن وقت  شکست خورد ، نا امید شد و تسلیم زندگی شد .
این کتاب به ما یاد می دهد که در زندگی مشکلات زیادی قرار است بر سر راه ما قرار بگیرد و ما باید محکم ، استوار ، نترس و قدرتمند با مشکلات مقابله کنیم !

کتاب خوبیه اما ارزش این همه تبليغ رو نداشت ))))
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

باشگاه‌ها

دنیای خیال

566 عضو

گوتیک مکزیکی

دورۀ فعال

لیست‌های کتاب

پاستیل های بنفششاید عروس دریاییقرنطینه

دنیای پرتقالی🥹🍊

7 کتاب

بهترین کتاب های جوان و نوجوان انتشارات پرتقال قشنگم🌟 بهتون توصیه می کنم که این کتاب ها رو حتمااا بخوانید :) 🥹🌟🍊🫂 ۱ : پاستیل های بنفش : داستان پسر بچه ی خیال پردازی که به خاطر مشکلات خانواده ( فقر مالی ) شروع به خیال پردازی یک گربه پشمالوی خیلی نرم بزرگ می کنه ( چه تخیل قشنگی 😀) و با این کار گرسنگی دیرتر حس می کنه 🥺 ( من با قسمت های غمگینش اشک ریختم 🥺🫂) ( موقع توصیف تخیل هاش ، گربه اسکیت سوار پشمالو نرمالو خیلی عالیه 😂😂) ۲ : شاید عروس دریایی : داستان دختری به اسم سوزی که صمیمی ترین دوست خودش از دست داده و حالا باور نداره که فرنی مرده و دنبال علت مرگ دوستش ( فرنی )می گرده 🪼🫂( اگه با فرنی دعوا نمی کرد انقدر عذاب وجدان نمی گرفت 🤐) + این کتاب منو یاد اقیانوس ها می ندازه 🌊+ ۳: قرنطینه: بیماری کشنده به اسم اسکورج همه شهر رو تسخیر کرده و حالا افراد ناقل در یک زندان در جزیره ای دور افتاده باید باقی عمر خود را بگذرونن ،اما اتفاقی رخ میده که آنی به اين جزیره مشکوک میشه و می خواد راز های این این زندان و جزیره بفهمه 🤫🧟‍♂️ ( زندان خیلی خوب توصیف کردههه ) + نمیدونم چرا این کتاب منو یاد کرونا می ندازه 🙄😷 + ۴ : جادوگر مهربون ، به جای اینکه به یکی از نوزاد ها نور ستاره بده ، نور ماه می ده و حالا این نوزاد دارای قدرت های جادویی میشه ، که کنترل کردنش سخته...🧙‍♀️🌜⭐️ + می تونست بهتر باشهه + ۵: داستان ( واقعا ) واقعی رامپ استیلتسکین: کتابی فانتزی ، تخیلی و جادویی ؛ پسر بچه ای در شهر جادو که در سن خودش گیر میکنه بعد از سال ها راز هایی از مادرش می فهمه و حالا در سفری دراز با او همراه میشیم ... ( مامان بزرگش خیلی گناه داشت😪 ) ۶ : متل کالیویستا : میا با انرژی ۱۰ ساله ما ، که در مهاجرت همراه با خانواده اش در مشکل شديد فقرمالی گیر می کنن و میا که سخت در تلاشه تا بتونه کاری برای پدر و مادرش کنه ( میا در این کتاب وایب خیلی مثبت و خوبی داشت و بهم انرژی می داد )💮 + به شدت توصیه میشه 😶 + ۷ : معمولی مثل بقیه : برای این کتاب قبلا یادداشت نوشتم ، اما به خاطر اینکه کتاب خوبی بود و قلبمو اکلیلی کرد🥹💖 ، یک بار دیگه معرفیش می کنم ، نورا که تازه بیماری سرطان رو شکست داده اما هنوز اثر اون بیماری نامهربون روی بدن نورا مونده و حالا نورا سعی داره که با شرایط کنار بیاد.. (‌مامان دوم نورا دست‌پخت خیلی خوبی داشت و در آخر کتاب غذای خوشمزه ما ایرانی ها رو درست کرده بود 😶‍🌫️😋... امیدوارم که از دنیای پرتقالی من لذت برده باشید 🫣

8

فعالیت‌ها

ریحان پسندید.
کوچک و سخت
 بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب به شکل غریبانه‌ی داشت خاک‌میخورد که توسط یکی از دوستان نجات داده شد،قطعا وقتی خریدمش به محتواش فکر نکردم و بیشتر درگیر قیمتش بودم که واو، نشر اطراف چرا اینو اینقدر مفت چاپ کرده؟

چرخی بین نظرات زدم تا اگه چیزی رو‌متوجه نشدم اونجا بفهمم‌ولی خب چیز خاصی گیرم‌نیومد.

کتاب پیش روی ما گریخته نوشته‌های یک نویسنده‌ست که مادر شده. می‌تونستم بگم مادری که نویسنده‌است ولی اینا باهم فرق دارن دیگه.

نویسنده‌ کتاب رو با جستار عجیبی شروع کرد. من بعد خوندنش  با خودم فکر کردم نکنه از اون دست مادراست که میگن بچه ما بی جنسیته(نان‌باینری) و این صحبتا، بعد دوزاریم افتاد که نه بابا، زاویه دید این نویسنده کلا متفاوته.
حالا چرا متفاوت بود؟ خب وقتی ما کلمه‌ی مادر رو به کار می‌بریم چیزای مثل عاطفه،عشق،فداکاری  به ذهنمون خطور‌ می‌کنن و برام عجیب بود که نویسنده زیاد از این موارد صحبت نکرده بود.
حتی اولش از دستش ناراحت بودم که بچه‌ش رو شیرکوهی صدا می‌کرد اما بعد کم کم برام جا افتاد‌ که این خانم اصلا نمیتونه مدل دیگه‌ی نگاه کنه.

پ‌ن¹:کتاب جستارهای نامفهوم کم نداره،حالا نکه چرت و‌پرت نوشته باشه ها،از چیزای صحبت کرده که شایع نیستن بین ما،ولی اگه اون کتابای که ازشون حرف می‌زد رو‌خونده باشیم به نظرمون نه تنها چرت و پرت نمیاد که خیلیم نکات زیرکانه‌ی گفته.

پ‌ن²: طنز کتاب خوب‌بود،خندم می‌گرفت خیلی‌جاها و میرفتم دوباره می خوندم‌شون.

پ‌ن³: اگه دنبال یه کتاب می‌گردید به دوستان باردارتون هدیه بدید این گزینه‌ی مناسبی نیست( چون لطافت این دوره رو نداره ، اگرم میخواید هدیه بدید بهش بگید توقع نداشته باشه از مهر جانسوز مادری چیزی بخونه)

پ‌ن⁴:خنده دار به نظر میاد ولی تا دو سوم کتاب مغز من درگیر این بود که شیرکوهی بابا هم داره یا نه و خب بابای خوبیم داشت ظاهرا.

پ‌ن⁵: راستش نویسنده‌ی این کتاب  مهر خیلی بیشتری از مادرایی که مارگارت اتوود درباره‌شون‌نوشته داشت‌.

پ‌ن⁶: توصیه‌ش می‌کنم یا نه؟ نه اونقدر.
           بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب به شکل غریبانه‌ی داشت خاک‌میخورد که توسط یکی از دوستان نجات داده شد،قطعا وقتی خریدمش به محتواش فکر نکردم و بیشتر درگیر قیمتش بودم که واو، نشر اطراف چرا اینو اینقدر مفت چاپ کرده؟

چرخی بین نظرات زدم تا اگه چیزی رو‌متوجه نشدم اونجا بفهمم‌ولی خب چیز خاصی گیرم‌نیومد.

کتاب پیش روی ما گریخته نوشته‌های یک نویسنده‌ست که مادر شده. می‌تونستم بگم مادری که نویسنده‌است ولی اینا باهم فرق دارن دیگه.

نویسنده‌ کتاب رو با جستار عجیبی شروع کرد. من بعد خوندنش  با خودم فکر کردم نکنه از اون دست مادراست که میگن بچه ما بی جنسیته(نان‌باینری) و این صحبتا، بعد دوزاریم افتاد که نه بابا، زاویه دید این نویسنده کلا متفاوته.
حالا چرا متفاوت بود؟ خب وقتی ما کلمه‌ی مادر رو به کار می‌بریم چیزای مثل عاطفه،عشق،فداکاری  به ذهنمون خطور‌ می‌کنن و برام عجیب بود که نویسنده زیاد از این موارد صحبت نکرده بود.
حتی اولش از دستش ناراحت بودم که بچه‌ش رو شیرکوهی صدا می‌کرد اما بعد کم کم برام جا افتاد‌ که این خانم اصلا نمیتونه مدل دیگه‌ی نگاه کنه.

پ‌ن¹:کتاب جستارهای نامفهوم کم نداره،حالا نکه چرت و‌پرت نوشته باشه ها،از چیزای صحبت کرده که شایع نیستن بین ما،ولی اگه اون کتابای که ازشون حرف می‌زد رو‌خونده باشیم به نظرمون نه تنها چرت و پرت نمیاد که خیلیم نکات زیرکانه‌ی گفته.

پ‌ن²: طنز کتاب خوب‌بود،خندم می‌گرفت خیلی‌جاها و میرفتم دوباره می خوندم‌شون.

پ‌ن³: اگه دنبال یه کتاب می‌گردید به دوستان باردارتون هدیه بدید این گزینه‌ی مناسبی نیست( چون لطافت این دوره رو نداره ، اگرم میخواید هدیه بدید بهش بگید توقع نداشته باشه از مهر جانسوز مادری چیزی بخونه)

پ‌ن⁴:خنده دار به نظر میاد ولی تا دو سوم کتاب مغز من درگیر این بود که شیرکوهی بابا هم داره یا نه و خب بابای خوبیم داشت ظاهرا.

پ‌ن⁵: راستش نویسنده‌ی این کتاب  مهر خیلی بیشتری از مادرایی که مارگارت اتوود درباره‌شون‌نوشته داشت‌.

پ‌ن⁶: توصیه‌ش می‌کنم یا نه؟ نه اونقدر.
        

28

ریحان پسندید.
Never Die
من یه انیمه‌بین حرفه‌ای نیستم ولی یه چند تایی دیدم و دوستشون داشتم (تقریبا همهٔ معروف‌های میازاکی و سریال شیطان‌کش 😅).
افسانه‌های ژاپنی رو هم خیلی دوست دارم و تقریبا هر کتابی تو این فضاها توجه‌م رو جلب می‌کنه.

با این حال، این کتاب برام بسیار کسل‌کننده بود و فقط خوندم که تموم بشه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

داستان خیلی جالب شروع شد، یه جنگجوی سامورایی‌طور در جریان دفاع از مردم یه شهر می‌میره و بعد یه پسربچهٔ کوچیک به زندگی برش می‌گردونه تا برای کشتن امپراطور کمکش کنه. 
این فرآیند جذب قهرمان ادامه پیدا می‌کنه تا...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

کتاب پر از شمشیربازی و جنگ‌های تن‌به‌تنه و به شدت حس انیمه‌ای داره، طوری که من دویدن شخصیت‌ها رو جز به صورت انیمه‌طور نمی‌تونستم تصور کنم (اگه انیمه دیده باشید می‌دونید چی میگم 😄).
ولی هیچ‌کدوم از این مبارزات جذابیتی برام نداشتن چون طرح داستان برام جذابیتی نداشت و با شخصیت‌ها هم نتونسته بودم ارتباط خاصی بگیرم. بله یه سری صحنه‌های بانمک و خوب این وسط‌ها بود ولی نه اونقدر که از حوصله‌سربر بودن بقیهٔ کتاب چیزی کم کنه...

می‌دونم که اینجا خیلی از دوستانم عاشق این کتاب شدن و اصلا به خاطر خوندن مرور همین دوستان بود که منم تصمیم گرفتم این کتاب رو بخونم (و گرنه امتیاز زیر ۴ تو گودریدز و استوری‌گرف برام خیلی نکتهٔ منفی‌ای به حساب میاد! مخصوصا تو این کتاب‌های فانتز‌ی‌طور).... ولی خب این کتاب باب میل من نبود و اصلا نتونست جذبم کنه...

ترجمه هم تا جایی که نگاه کردم خوب بود....

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

⛔ از اینجا به بعد داستان رو لو می‌ده ⛔

اینا راه می‌افتن دنبال جمع کردن قهرمان و تا حدود ۵۰-۶۰ درصد کتاب فقط همینه که برن یکی رو پیدا کنن و بکشن تا اون پسربچه، آین، دوباره به زندگی برش گردونه، همین.
یعنی این تیکه‌ها دیگه فوق کسل‌کننده بود.

این وسط هم یه سری یوکای، ارواح انتقام‌جو، بهشون حمله می‌کنن و باز یه سری شمشیربازی اینجاها داشتیم، که دوباره من تو این صحنه‌ها اینطوری بودم: باشه دیگه تمومش کن یه چیزی از طرح داستانت بهم بگو!

کلا کتاب تا همون اواخر صرفا داستان یه سری قهرمان بود که دارن برای انجام یه مأموریت (همون Quest!) یه مسیر پرخطر رو طی می‌کنن.

از اول هم هی این رو می‌شنویم که همهٔ هدف این پسربچه از جمع کردن این گروه کشتن امپراطوره، خب چرا؟ 
آیا امپراطور آدم بدیه؟
بله، این رو نویسنده تازه اواخر کتاب بهش می‌پردازه اونم از زبون بقیه، یعنی نه اینکه نشونمون بده، صرفا حرف اینه که بله این آدم خیلی مالیات سنگین بهمون بسته و ما رو بیچاره کرده، یعنی در حد دلایل داستان‌های پادشاه‌های بد که تو بچگی می‌شنیدیم. هیچی هم از این نمی‌دونیم که اصلا قبلش چطور بوده دقیقا؟ فاز این امپراطور چی بوده؟ یعنی این همه سخت می‌گرفته که چی بشه؟ 

و بعد آخر کتاب 😐

احتمالا فهمیدن اینکه این بچه مشکل داره و آدم درستی نیست نباید حدس هوشمندانه‌ای بوده باشه!
فکر نمی‌کردم این خود جناب شینیگامی باشه ولی اعتمادی هم بهش نداشتم و برای همین وقتی آخرش نویسنده این مسئله رو رو کرد جای تعجبی برام نداشت.

البته انتظار اینکه روی در واقع بچهٔ اصلی بوده باشه رو نداشتم.

ولی واقعا یعنی چی؟ 
با این پایان‌بندی کل داستان برام کاملا بیهوده و بی‌هدف شد (الان کلمهٔ تو ذهنم اینه: totally pointless 😅). یعنی داستانی که حداقل می‌تونست ماجرای قهرمان‌هایی باشه که دارن برای نجات مردم تلاش می‌کنن، تبدیل شد به یه بازی مسخره از طرف یه شینیگامی، خدای مرگ. بماند که این قهرمان‌ها اصولا از اول چاره‌ای هم نداشتن و اون پیوندی که با آین پیدا کردن بودن (به خاطر بازگردونده شدن از مرگ)، مجبورشون می‌کرد دنبال این پسربچه راه بیفتن.

صحنهٔ آخر هم که دیگه اوجش بود! آقا با اعتماد به نفس تمام پا شد گفت من امپراطورم و کات! 
و با توجه به اینکه جلد دومی در کار نیست مسخرگی این صحنه چند برابر میشه....
          من یه انیمه‌بین حرفه‌ای نیستم ولی یه چند تایی دیدم و دوستشون داشتم (تقریبا همهٔ معروف‌های میازاکی و سریال شیطان‌کش 😅).
افسانه‌های ژاپنی رو هم خیلی دوست دارم و تقریبا هر کتابی تو این فضاها توجه‌م رو جلب می‌کنه.

با این حال، این کتاب برام بسیار کسل‌کننده بود و فقط خوندم که تموم بشه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

داستان خیلی جالب شروع شد، یه جنگجوی سامورایی‌طور در جریان دفاع از مردم یه شهر می‌میره و بعد یه پسربچهٔ کوچیک به زندگی برش می‌گردونه تا برای کشتن امپراطور کمکش کنه. 
این فرآیند جذب قهرمان ادامه پیدا می‌کنه تا...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

کتاب پر از شمشیربازی و جنگ‌های تن‌به‌تنه و به شدت حس انیمه‌ای داره، طوری که من دویدن شخصیت‌ها رو جز به صورت انیمه‌طور نمی‌تونستم تصور کنم (اگه انیمه دیده باشید می‌دونید چی میگم 😄).
ولی هیچ‌کدوم از این مبارزات جذابیتی برام نداشتن چون طرح داستان برام جذابیتی نداشت و با شخصیت‌ها هم نتونسته بودم ارتباط خاصی بگیرم. بله یه سری صحنه‌های بانمک و خوب این وسط‌ها بود ولی نه اونقدر که از حوصله‌سربر بودن بقیهٔ کتاب چیزی کم کنه...

می‌دونم که اینجا خیلی از دوستانم عاشق این کتاب شدن و اصلا به خاطر خوندن مرور همین دوستان بود که منم تصمیم گرفتم این کتاب رو بخونم (و گرنه امتیاز زیر ۴ تو گودریدز و استوری‌گرف برام خیلی نکتهٔ منفی‌ای به حساب میاد! مخصوصا تو این کتاب‌های فانتز‌ی‌طور).... ولی خب این کتاب باب میل من نبود و اصلا نتونست جذبم کنه...

ترجمه هم تا جایی که نگاه کردم خوب بود....

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

⛔ از اینجا به بعد داستان رو لو می‌ده ⛔

اینا راه می‌افتن دنبال جمع کردن قهرمان و تا حدود ۵۰-۶۰ درصد کتاب فقط همینه که برن یکی رو پیدا کنن و بکشن تا اون پسربچه، آین، دوباره به زندگی برش گردونه، همین.
یعنی این تیکه‌ها دیگه فوق کسل‌کننده بود.

این وسط هم یه سری یوکای، ارواح انتقام‌جو، بهشون حمله می‌کنن و باز یه سری شمشیربازی اینجاها داشتیم، که دوباره من تو این صحنه‌ها اینطوری بودم: باشه دیگه تمومش کن یه چیزی از طرح داستانت بهم بگو!

کلا کتاب تا همون اواخر صرفا داستان یه سری قهرمان بود که دارن برای انجام یه مأموریت (همون Quest!) یه مسیر پرخطر رو طی می‌کنن.

از اول هم هی این رو می‌شنویم که همهٔ هدف این پسربچه از جمع کردن این گروه کشتن امپراطوره، خب چرا؟ 
آیا امپراطور آدم بدیه؟
بله، این رو نویسنده تازه اواخر کتاب بهش می‌پردازه اونم از زبون بقیه، یعنی نه اینکه نشونمون بده، صرفا حرف اینه که بله این آدم خیلی مالیات سنگین بهمون بسته و ما رو بیچاره کرده، یعنی در حد دلایل داستان‌های پادشاه‌های بد که تو بچگی می‌شنیدیم. هیچی هم از این نمی‌دونیم که اصلا قبلش چطور بوده دقیقا؟ فاز این امپراطور چی بوده؟ یعنی این همه سخت می‌گرفته که چی بشه؟ 

و بعد آخر کتاب 😐

احتمالا فهمیدن اینکه این بچه مشکل داره و آدم درستی نیست نباید حدس هوشمندانه‌ای بوده باشه!
فکر نمی‌کردم این خود جناب شینیگامی باشه ولی اعتمادی هم بهش نداشتم و برای همین وقتی آخرش نویسنده این مسئله رو رو کرد جای تعجبی برام نداشت.

البته انتظار اینکه روی در واقع بچهٔ اصلی بوده باشه رو نداشتم.

ولی واقعا یعنی چی؟ 
با این پایان‌بندی کل داستان برام کاملا بیهوده و بی‌هدف شد (الان کلمهٔ تو ذهنم اینه: totally pointless 😅). یعنی داستانی که حداقل می‌تونست ماجرای قهرمان‌هایی باشه که دارن برای نجات مردم تلاش می‌کنن، تبدیل شد به یه بازی مسخره از طرف یه شینیگامی، خدای مرگ. بماند که این قهرمان‌ها اصولا از اول چاره‌ای هم نداشتن و اون پیوندی که با آین پیدا کردن بودن (به خاطر بازگردونده شدن از مرگ)، مجبورشون می‌کرد دنبال این پسربچه راه بیفتن.

صحنهٔ آخر هم که دیگه اوجش بود! آقا با اعتماد به نفس تمام پا شد گفت من امپراطورم و کات! 
و با توجه به اینکه جلد دومی در کار نیست مسخرگی این صحنه چند برابر میشه....
        

18