یادداشت
1402/4/21
4.3
38
همیشه وقتی اسم این کتاب می آمد، عناوینی مثل معلولیت، امید و تلاش هم همراهش بود و تقریبا به عنوان کتاب همه پسندی می شناختمش. کتاب در مورد دختر جوان ۱۶ ساله ای به نام جسیکاست که دویدن برایش مثل نفس کشیدن است، همان قدر حیاتی و لازم. هر روز و هر قدر که بتواند می دود و از بچگی این گونه بوده. در مسیر رسیدن به یکی از مسابقات دو، اتوبوسشان به خاطر سهل انگاری راننده کامیونی دچار سانحه می شود و این دختر، پای راستش را از زانو به پایین از دست می دهد. شاید تصور این فقدان هم در ابتدا برایش سخت بوده اما او باید بتواند هرچند سخت و غیرقابل تحمل، این نقص عضو را به عنوان یکی از واقعیت های زندگی جدیدش بپذیرد و با ان کنار بیاید. همراه شدن با این معلولیت و کشمکش های ذهنی جسیکا، حس درماندگی و تقلای او و روند شکل گیری تغییرات در او و اطرافیانی مثل پدر و مادر، خواهر کوچکتر، دوستان صمیمی و دور، معلم ها و ...به خوبی و کاملا قابل درک بیان شده بودند. در این روند، جسیکا با افراد مختلفی همراه می شود، هم اشنایان قدیمی و هم افراد جدید. دوست صمیمی اش فیونا، دکتر هنکشتاین! و منشی مهربانش، مربی کایرو، ونسا رقیب قبلی، گوین پسر خوشنام مدرسه، رزا دختر معلول و ... هر کدام تفکرات و اتفاقات مختلفی را برای جسیکا رقم می زنند، تا انجا که در اخر کتاب جسیکا یکی از دونده های شرکت کننده در مسابقات دوی ۱۵ کیلومتر می شود ان هم با وجود معلولیت و نداشتن یک پا! اما چه طور ممکن است؟ نکته مهم در مورد ترجمه آنکه، من در چند قسمت و حتی در عناوین سر فصل ها دو ترجمه نشر پرتقال و نشر پیدایش را مقایسه کردم، و ترجمه نشر پیدایش را درست تر و منطبق تر یافتم. (که این برتری را پیش از ان از جانب دوستان کاردرستم شنیده بودم)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.